حاج عبدالله سعی می کرد خودش را داخل مسائل و اختلافات پشت جبهه نکند و موضع گیری نکند ، البته اطلاع کافی داشت . من و حاج عبدالله در ماشین درباره ی مسائل سال شصت و سه بگو مگو داشتیم ولی در گردان اجازه نمی داد که در مورد این قضیه صحبت کنیم . می گفت به ما ربطی ندارد که بخواهیم در موردش بحث کنیم ، وظیفه ما چیز دیگری است . الان وظیفه ما آماده شدن برای عملیات است حتی اگر به این زودی عملیاتی نداشته باشیم .
در همان مقطعی که اختلافاتی پیدا شده بود و بعضی گردان ها جبهه را تخلیه کرده بودند ، ما برای پاکسازی میدان مین به مریوان استان کردستان رفته بودیم . در پاک سازی میدان مین کردستان ، لشکرها نیرو نداشتند که کار کنند و نیروهای تخریب لشکر این کار را انجام نداده بودند . ما تمام بچه ها را از جنوب و مقر شهید علی موحد آوردیم به مریوان و ارومیه .
درآن منطقه هر چه که میدان مین بود قبلاً ما با هم رفته بودیم و شناسایی کرده بودیم برای پاک سازی میدان ها . آنجا آموزش ثبت میدان دادند که بچه ها میدان را ثبت کنند تا اگر بعد از خودشان کس دیگری بخواهد آنجا را خنثی کند متوجه شود میدان به چه نحوی چیده شده و چطور پاکسازی شده است و بتوانند راحت میدان را پاک کنند .
ما با توجه به اینکه هیچ ماموریتی از طرف تیپ و لشکر نداشتیم به مریوان رفتیم . این کار ، کار خودجوش حاج عبدالله بود. ثبت میدان می کردیم و یاداشت می کردیم . میدان را ثبت میکردیم که اگر توانستیم ، همه را پاک سازی کنیم اما اگر نتوانستیم ، نقشه را بدهیم به قرارگاه هایی که در آن محور هستند تا هم ثبت میدان را یاد گرفته باشند و هم ثبت شود برای کسانی که می خواهند پاکسازی کنند تا کارشان راحت تر باشد .
حاج عبدالله نظر من را قبول داشت چون من نظرم این بود که حاج کاظم رستگار درست می گوید . من چند تا از سخنرانی هایش را در پادگان ولیعصر دیدم و از طرفی هم صحبت هایی که می شد و شنیده بودم . ولی حاج عبدالله می گفت که ما نباید خودمان را قاطی این مسائل کنیم چون از ما نخواستند که طرفدار محسن رضایی باشیم و یا اینکه طرفدار حاج کاظم باشیم . وظیفه ما این است که خودمان را برای دفاع از مملکت آماده کنیم .