اوستا اکبر بچه ی فنی و کاری بود. مثل شهید کلانتر بود.
خیاطی، بنایی و جوشکاری و خلاصه همه کاری بلد بود.
خیلی از کارهای حسینیه را راه انداخت. به خاطر همین همه به ایشان اوستا اکبر می گفتند.
من میروم آن طرف اما نگران اجناس تدارکات هستم راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی بهجانی ممقانی زحمتی که شهید محمدهادی ذوالفقاری برای کوچه های شهر کشید حیف است که جان انسان با مرگ طبیعی از دست برود روزی که مصطفی شهید شد و من شیمیایی شدم روزی که به خانه ی شهید سیامک معمارزاده رفتیم من محسن رضایی هستم چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی میگی؟
اوستا اکبر بچه ی فنی و کاری بود. مثل شهید کلانتر بود. خیاطی، بنایی و جوشکاری و خلاصه همه کاری بلد بود. خیلی از کارهای حسینیه را راه انداخت. به خاطر همین همه به ایشان اوستا اکبر می گفتند. شبی که حاج قاسم روی سیم خار دار خوابید
اوستا اکبر بچه ی فنی و کاری بود. مثل شهید کلانتر بود.
خیاطی، بنایی و جوشکاری و خلاصه همه کاری بلد بود.
خیلی از کارهای حسینیه را راه انداخت. به خاطر همین همه به ایشان اوستا اکبر می گفتند.