ما در اواخر سال شصت و دو در پادگان دو کوهه صبح گاه مشترک در میدان صبحگاه داشتیم . بچهای آنجا بیشتر از لشکر بیست و هفت محمد رسول الله ص بودند . فرمانده آنها شهید حاج ابراهیم همت بود و در حال سخنرانی کردن بود .
بیشتر بچه ها بسیجی بودند و مجموع سپاهی های داخل کم بودند . حاج همت از بچه های بسیجی گله داشت و می گفت : وقتی به عملیات می روید بی خودی گزارش نکنید ، آنچه که خاطر جمع هستید را بگویید . هیچ کس به اندازه ما خاطر جمع نیست در این قضیه . شما در خط هستید و دو تا چشم دارید که دیدتان نهایتاً ده متر است . ده متر سمت چپ و ده متر سمت راست را می بینید . وقتی میبینید دو نفر شهید شدند اگر خودتان زنده برگردید می گویید همه شهید شدند یا اینکه اگر شهیدی را نبینید می گویید یک نفر هم شهید نشد . اما بنده به عنوان فرمانده در قرارگاه نشستم با بیسیم چی در ارتباط هستم ، با فرمانده گردان ها و فرمانده واحد ها در ارتباط هستم . گزارش هایی من می دهم با توجه به اطلاعات دقیقی است که می گیرم . این چیزها را به بیرون انتقال ندهید ، دشمن از این چیزها سوءاستفاده می کند .
خدا رحمتش کند ، تأکید داشت که مواظب باشید که این اتفاق نیوفتد . ما خودمان هم میدیدیم که کسی مجروح شده بود و چون خودش نتوانسته بود دوستش را با خودش بیاوردش می گفت که شهید شده است اما دو ماه بعد می دیدیم که زنده است. بعد از عملیات که می شد ، تعاون از کسانی که در عملیات بودند یک گزارش کار نصفه می گرفت و می پرسید اگر کسی مجروح شده یا شهید شده اطلاعات می گرفت که بتوانند بروند و به عقب بیاوردند .
گاهی هم رزمنده ها اشتباه میکردند و اشتباه می گفتند . از جمله خدا رحمت کند پسر خاله من که لشکر امام حسین بود ، در فاو اسیر شده بود ولی گزارش دادند که ایشان شهید شده است . خانواده اش برای او مراسم و ختم و چهلم گرفتند . بعد از دوماه آمار از هلال احمر آمد که در عراق اسیر شده است.