در عملیات والفجر ۸، بچههای گروه جنگ مین، هر کدام هشت مین ضدتانک و ضد خودرو همراه داشتند: چهار مین در کولهپشتی و چهار مین در دست. وظیفه آنها این بود که پس از عبور از رودخانه اروند، در فاصله یک کیلومتری از محور ورودی، حتماً مینگذاری کنند.
بچههای تخریب تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم در آن منطقه جناحدار بودند؛ یعنی هم از روبرو با دشمن میجنگیدند و هم باید سمت راست را حفظ میکردند تا در صورت پاتک صبحگاهی عراق، تانکها نتوانند از آن مسیر عبور کنند. جاده البحار توسط گروه منهدم شده بود و زمینهای اطراف آن که کویری و تخت بود، باید مینگذاری میشد.
بچهها اسلحهای نداشتند، اما از ساعت هشت صبح، در روشنایی کامل، میان نیروهای خودی و دشمن که به هم تیراندازی میکردند، تردد میکردند و مین میکاشتند. وظیفهشان این بود که حتماً یک کیلومتر را مسدود کنند.
من هیچکس را ندیدم که در آن شرایط بترسد و بگوید: «ما اسلحه نداریم؛ چرا بین دو نیروی درگیر قرار گرفتهایم؟» به نظر من، این یکی از معجزات خدا بود که هیچیک از آن بچهها آسیبی ندیدند و حتی مجروح هم نشدند. آنها در نیمساعتی که محور را مسدود کردند، به سلامت به عقب بازگشتند.