من در عملیات بیت المقدس هم بودم . در این عملیات خاطرات خیلی خوبی هم یادم هست. در آن زمان به عنوان نیروی پشتیبانی رفتیم که عمل کنیم . ما دیر تر از نیرو های رزمی با قایق به آن طرف کارون رفتیم و در جایی دپو شدیم . دم غروب بود ، نماز خواندیم . تدارکات کامل نداشتیم مثلا قمقمه نداشتیم . شهید علی موحد دانش یک قطب نما و یک فانوسخه سبز رنگ و یک قمقمه داشت. وقتی دید شرایط اینطور است گفت وقتی که همه شما قمقمه نداشته باشید من هم از قمقمه ام استفاده نمی کنم .
در مرحله اول عملیات بیت المقدس به اهواز و خرمشهر رفتیم و در آنجا بودیم . در آنجا به پای چپم تیر خورد که در همانجا پایم را مداوا کردیم . بچه ها پایم را بستند چون چیز خاصی نبود . بعد از اتمام علیمات بیت المقدس و آزادی خرمشهر به تهران برگشتیم .