من پس از اتمام دوره در سال 1366 به گردان حمزه منتقل شدم و به عنوان معاون فرماندهی منصوب شدم. لشکر ما یعنی تیپ ویژه پاسداران، در عملیاتهای مختلفی مانند فتح یک، فتح چهار، فتح پنج، بیتالمقدس و والفجر شرکت داشت. اما بزرگترین عملیات ما مرصاد بود.
در مرداد ۱۳۶۷، سازمان مجاهدین خلق از عراق به ایران حمله کرد و سرپل ذهاب و گیلانغرب را گرفت. ما در تنگه چهارزبر مستقر بودیم. یک هفته قبل از عملیات مرصاد، آقای محصولی ما را به منطقهای برد و گفت مقری را آماده کنید. در آن زمان اواخر جنگ بود و بسیاری از نیروها مرخصی رفته بودند. من تنها هشتاد نیرو داشتم.
شبی که مجاهدین حمله کردند، آقای هاشمی، معاون ستاد لشکر، به ما خبر داد. ما خود را سریع آماده کردیم. اما عشوری با آرامش بلند شد و لباسش را پوشید. ما هفتاد نیرو از کرمانشاه را جمع کردیم و به مقابله پرداختیم. ما توانستیم مجاهدین را به مدت چهل و هشت ساعت در تنگه چهارزبر متوقف کنیم تا نیروهای کمکی از جنوب و غرب برسند.
در این درگیری، بسیاری از مجاهدین در خودروهایشان سوختند. آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت ما میدانستیم آنان میآیند و برایشان تله گذاشته بودیم. اما حقیقت این بود که حضور ما در آن منطقه برنامهریزی نشده بود و کاملاً اتفاقی بود.
پس از جنگ، لشکر ما منحل شد و به دو تیپ ۷۳ و ۷۹ تقسیم شد. تیپ ۷۹ در کرمانشاه مستقر شد و ما به مهاباد رفتیم و تا سال ۱۳۷۰ در آنجا ماندیم.
یاد و خاطره تمام شهدا، به ویژه حشمتالله عشوری، مصطفی عابدی و علیرضا عاصمی، گرامی باد.