آقای حاج مسعود تاج آبادی یک روحانی رزمنده بودند که در گردان حضور داشتند اما بنده چون مقید به فعالیت های پشت جبهه بودم مرتب در رفت و آمد بودم . بعضی از دوستان روحانی بودند که علاوه بر گردان، جاهای دیگری نیز می رفتند و سر می زدند از جمله این روحانی ها آقای سعید نخبه زعیم بود که از بچه های چیذر بود با حاج آقا رضا سیاوشی که ایشان همچنان هستند امام جماعت بودند . حاج آقای نخبه زعیم یک ویژگی داشتند که مربوط به زور بازوی ایشان بود که بسیار قوی بودند .
هر وقت ایشان با بچه ها خوش و بش می کردند دست بچه ها را فشار میداد ، خیلی لاغر اندام بودند اما مچ قوی داشتند ویژگی دیگر ایشان در رانندگی بود ، هر وقت کنار بچه ها می نشست دنده را ایشان عوض می کرد خلاصه از این طرق با بچه ها ارتباط برقرار می کردند . هم شاداب و هم مودب بود و هم ورزشکار، در عملیات کربلای پنج از تیپ فرات بچه ها آمدند خط و وقتی من با بچه های گردان تخریب وارد خط شدم ، بچه ها گفتند که بچه های گردان حضرت زینب زدند به خط ، از جمله ی این بچه ها آقای نخبه زعیم بود که با لباس غواصی بودند . من سپردم به بچه ها که هر وقت آقای نخبه زعیم برگشت به من اطلاع بدید تا ایشان را ببینم . نزدیک های غروب بود که بچه ها صدا زدند نخبه زعیم ! نخبه زعیم ! من خیال کردم برگشته رفتم که با ایشان صحبت کنم دیدم ایشان را با برانکارد آورده بودند ، ملحفه را کنار زدم دیدم ایشان سر نداشت . این خاطره از شهید عزیز نخبه زعیم بود که ایشان به عنوان طلبعه رزمی تبلیغی بسیار شجاع بودند.