شهید آقا سید مهدی تقوی از افرادی بود که ارتباط ما با ایشان در دوران جبهه بسیار محدود بود و بیشتر بعد از جنگ و در مراسمها توانستیم با او آشنایی نزدیکتری پیدا کنیم. زمانی که ایشان را برای سخنرانی در هیئت دعوت میکردیم و میآمدند، فرصت بیشتری برای دیدار با او فراهم میشد. وقتی در قم مستقر بود، گاهی با سختی خود را به مراسمها میرساند. وسیلهای برای رفتوآمد نداشت و گاهی یکی از بچهها با موتور او را میآورد.
وقتی ایشان به منزل ما میآمد، معمولاً ظهر یا بعدازظهر میرسید و تا شب که هیئت برگزار میشد، همانجا میماند. در این مدت، بسیار تلاش میکرد تا انسجام و نظم هیئت را افزایش دهد و همواره روحیهای فعال و پرتلاش داشت. اما در جبهه، تنها چهره او را دیده بودیم و برخورد نزدیکی با او نداشتیم.
نحوه شهادت آقا سید تقوی، همانطور که از شنیدهها نقل میشود، بسیار دردناک و تأثیرگذار بود. او در مجلس شورای اسلامی، به نماینده خمینیشهر کمک میکرد و در مسائل اجتماعی به او مشورت میداد. پیش از آن، مدتی هم با آقای زاکانی همکاری داشت و از طریق آقای اربابیان با بچههای دیگر آشنا شده بود.
در روز شهادتش، ظاهراً جلسهای در مجلس داشت. او در اتاقکی نزدیک سالن پشتی که برای پذیرش ارباب رجوع و ملاقات با نمایندگان بود، منتظر حضور نماینده بود تا مشورتهایش را انجام دهد. همان روز، گروهی از نیروهای داعش به مجلس حمله کردند. آقا سید تقوی در حالی که عبا و عمامهاش را کنار گذاشته بود تا وضو بگیرد، به سالن بازگشت.
به محض ورود به اتاق، یکی از نیروهای داعش از فاصله نزدیک به او تیراندازی کرد و او را به شهادت رساند. شهادت او در آن شرایط، نمادی از مظلومیت و شجاعت کسانی بود که حتی در آرامش نسبی، برای خدمت به مردم و آرمانهای انقلاب تلاش میکردند.