شهید مصطفی مبینی در عملیات بدر شهید شد . می گفتند شهید مبینی یکی از شهدایی بود که بسیار بچه ی آرامی بود و دائم ذکر می گفت . در گردان چنین افرادی داشتیم و یکی از کسانی که دائم الذکر بودند ایشان بود . یک شعری هم داشت که همیشه می خواند و ما در صبح گاه می خواندیم:
روح بزرگ مؤمن عصیان نمی پذیرد
آری طلای خالص نقصان نمی پذیرد
همیشه ایشان این ابیات را می خواند و بقیه گردان هم تکرار می کردیم . من میدانم که واقعا ایشان به این موضوع اعتقاد داشت . من یادم هست بعضی از بچه ها عملیات بدر داشتند می رفتند و شهید مبینی هم مأمور شده بود . در عملیات بدر ، یک ترکش به پهلوی شهید مبینی می خورد . شهید مبینی دستش را می گیرد روی زخم و اعلام نمی کند که زخمی شده است . درست چند دقیقه قبل از شهید مبینی یک سربازی تیر می خورد و خیلی سرو صدا می کند . بچه ها به سرباز مجروح می گویند که سروصدا نکن چون با این کار عملیات لو می رود .
بعد از یک مسافتی که می روند ، می بینند شهید مبینی افتاد روی زمین . نگاه می کنند و می بینند پهلوی شهید مبینی ترکش خورده و ایشان دستش را روی پهلویش گذاشته و ذکر یا فاطمه الزهرا می گوید .
خب ترکش خوردن خیلی درد دارد و وقتی خون از بدن انسان خارج می شود ، بدن همراه با درد ، کم کم شروع به سست شدن می کند ولی ایشان آنقدر روح معنویشان بالا بود که اعلام نمی کنند که من مجروح شدم و همان جا می افتند . ما در برخوردی که با شهید مبینی داشتیم می دیدیم دائم ذکر یا فاطمه الزهرا می گوید . شاید بی ارتباط نباشد با این که نهایتا هم واقعا شبیه خانم فاطمه الزهرا مجروح شدند و شهید شدند . این صبر و معنویت یکی از خصیصه هایی بود که از شهید مبینی به یادمان مانده است . بعد از شهادت شهید مبینی هم دائما این شعری که ایشان می خواند را در گردان تکرار می کردیم .