من با هماهنگی شهید حاج قاسم اصغری اومدم به گردان تخریب . به این صورت که رفتم درب خانه شهید اصغری و گفتم می خواهم بیایم به تخریب . قبلش مدتی کردستان بودم ، مدتی لشکر ۲۷ بودم که هم زمان با عملیات خیبر بود .
بعد اومدم گفتم می خواهم بیایم به گردان تخریب . شهید حاج قاسم اصغری هم راه افتاد و به اتفاق رفتیم و برایم اعزام انفرادی گرفت و رفتیم در محوطه گردان .
وقتی وارد گردان تخریب شدیم ، من سه نفر را دیدم که شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی و برادر عبدالله سمنانی بودند .
یکی از بچه های گردان که فکر میکنم برادر حبیب فرخی بود ، به من گفت که سید محمد معاون اول گردانه و عبدالله سمنانی هم معاون دوم . من یک دوره آموزش تخریب اونجا دیدم .
یادمه حاج قاسم در مورد این دو تا شخصیت می گفت که حاج عبدالله خیلی خوفی هست که یعنی مثلاً از جهنم و از عذاب میگه ولی سید محمد خیلی اهل رجاء هست و از بهشت میگه ، از امید میگه …
عملیات عاشورای سه ، فکر می کنم شهریور سال شصت و چهار بود ، البته اگر اشتباه نکنم . من تیر ماه اومدم و بعد از دو سه ماه عملیات عاشورای سه انجام شد . بچه ها برای شرکت در عملیات عاشورای سه رفتن و من رونبردن . من توی محوطه گردان بودم . مقر گردان در موقعیت الصابرین بود که نزدیک زاغه شهید زعفری بود . بعد از اونجا ما منتقل شدیم به الوارثین که البته اون زمان اسمش شهید کهن بود و بعده ها شد الوارثین . من توی موقعیت الصابرین موندم و بچه ها رفتن عملیات عاشورای سه و برگشتن .
بعد از این که برگشتن ، شهید سید محمد زینال حسینی اومد و برای ما صحبت کرد . عملیات عاشورای سه ، عملیاتی بود که شهید حاج قاسم اصغری ، روی سیم خاردار خوابید و حکایتش خیلی معروف شد . بعد از عملیات سید محمد اومد و گفت مثل برادر اصغری باشید . پای میدون مین بهش گفتم برادر اصغری چه کار می کنی ؟ گفت آقا سید من معبرم رو باز می کنم ، شما برو به کارهای دیگه برس . گفتم اگه نتونستی باز کنی چی ؟ گفت آقا سید !من معبرم رو باز می کنم . حتی اگر شده بخوابم و غلت بزنم توی این میدون مین .
سید محمد میگفت : برادر اصغری این حرف رو پای میدان مین زد و نه توی شهر و و نه توی مقر . اونجا که مین جلوی شماست و عراق پشت میدون مین هست ، این ادعای درستی هست و حرف واقعیه ؛ بقیه رو آدم نمیتونه بفهمه لاف میزنه یا واقعی میگه .
برادر اصغری پای میدون مین به ما گفت و یک جوری هم گفت که من آرامش همه وجودم رو فرا گرفت . طوری که دیگه اصلاً فکر نکردم به معبر برادر اصغری و رفتم به کار های دیگه برسم . خلاصه مثل برادر اصغری باشید ، خیال آدم رو راحت کنید . من به حاج علی فضلی گفتم که اگه ده نفر رو مثل برادر اصغری داشته باشم ، سنگین ترین و سخت ترین عملیات ها رو قبول می کنم و انجام میدم .
این خیلی حرف بزرگیه که سید محمد میزد . شهید سید محمد زینال حسینی که اون زمان معاون گردان تخریب بود ، یک آدم ساکت و عبوس بود . کارها و قانون فرماندهی را خیلی خوب رعایت و پیاده می کرد . سید محمد دارای دیسیپلین مدیریتی و فرماندهی بود . این که یک همچین شخصیتی بیاد و از یک نفر بایسته به تعریف کردن خیلی مسئله ی مهمی هست ؛ من یادم نمیاد سید محمد از کسی این قدرت تعریف کرده باشه که بگه من سنگین ترین عملیات ها رو اگر ده تا مثل اون داشته باشم می پذیرم .