ما یک شهید اسماعیل پور داشتیم که ایشان همیشه سر نماز خیلی شدید گریه می کرد و اشک می ریخت . بعد از نماز سجده میکرد و اشک می ریخت. قبل از عملیات عاشورای سه بود . بعد از عملیات عاشورای سه که ایشان را دیدم خیلی خاکی شده بود .
صورت و محاسنش خاک گرفته از محل عملیات بود که به الصابرین برگشت . یک کم از زاغه شهید ظفری از پل کرخه می آمدیم و می رسیدیم به زاغه شهید زعفری و یک مقدار که جلوتر می رفتیم به موقعیت الصابرین گردان تخریب می رسیدیم که شاید الان بچه هایی که خیلی قدیمی بودند یادشان باشد . من مدت کوتاهی انجا بودم. یک سکو مانند ساخته بودند به ارتفاع 30 سانت دورش بلوک چیده بودند و ملات ریخته بودند تا بشود روی ان نماز خواند. یک برزنت و پتویی پهن کرده بودند. که بچه ها هم نماز بخوانند و هم روی ان استراحت کنند. نماز جماعت هم آن جا برگزار می شد.
آن جا ماجرای حاج قاسم اصغری را گفت که حاج قاسم روی سیم خاردار خوابید و گروهان از روی پشتش رد شد. ما با شهید اسماعیل پور یک اموزش انفجارات رفتیم که در ان اموزش 4 الی 5 نفر بودیم که سید محمد ما را نیمه شب سوار کرد. بیات و اسماعیل پور بود . در انجا در حال و هوای خودش بود و مثل آدمی بود که در فکر فرو رفته بود چشمانش گرد شده بود و گفت : امروز در رکوع یک چیزی نشانم دادند و گفتم چه چیزی نشانت دادند؟ یهو به خودش آمد و گفت : هیچی…
بچه وصلی بود. من آن تیکه ای را که از شهید اسماعیل پور دیدم و گریه هایی که از ایشان دیده بودم گفتم که ایشان در عملیات شهید می شود. که بعدا جزو شهدایی بود که من خیلی دوستش داشتم. به خاطر احوالات معنوی و عرفانی که داشت.
شهید مهدی کریمی ، شهید مهدی اسماعیلی پور