شهید محمد آژند مداح هیئت ما بود و بسیار خوشقلب و شاد بود. من در طی بیش از بیست سال رفاقت با او، هیچگاه او را عصبانی ندیدم. او بسیار به بیتالمال حساس بود.
ما قرار بود با هم به سوریه اعزام شویم اما اسم من رد شد. محمد گفت: « نگران نباش من اسم تو را هم به لیست اضافه میکنم.» . نمیدانستم چرا من را رد کرده اند. گفتم: «من مشکلی با آموزش ندارم؛ مربی سلاح هم هستم و آموزش تاکتیک هم میدهم.» محمد با فرماندهاش هماهنگ کرد و در نهایت، نام من هم به لیست اعزام اضافه شد.
چند مرتبه به ما گفتند که تاریخ اعزام شما فلان روز است اما هربار در درقیقه نود کنسل میشد و میگفتند تاریخ را مجددا به شما اعلام میکنیم. نمیدانستیم چه روزی اعزام است. نزدیک ایام زیارت اربعین شده بود و من که دیگر نا امید شده بودم تصمیم گرفتم بلیت اربعین بگیرم و به کربلا بروم. چند روز بعد، وقتی من برای زیارت اربعین در فرودگاه بودم، محمد به من زنگ زد و گفت: «فکر میکنم این چند روز اعزام شویم.» گفتم: «من الان روی صندلی هواپیما هستم و میخواهم برای اربعین بروم.» او گفت: «پس به اعزام نمیرسی؟»
گفتم: «احتمالاً یک ماه و نیم دیگر میرسم.» محمد گفت: «اگر نرسیدی، ما را حلال کن.»
من به کربلا رفتم و اربعین را گذراندم. وقتی برگشتم، فهمیدم که محمد و دیگر دوستان اعزام شدهاند. چند روز بعد، صبح زود، یکی از دوستان زنگ زد و گفت: «رضا! محمد آسمانی شد.» این خبر باعث شد که دیگر زمین بهپایم نچسبد.
محمد، روضه های شبهای محرم را بسیار زیبا میخواند، بهویژه شب سوم که متعلق به حضرت رقیه (س) است. او بسیار به حضرت رقیه (س) علاقه داشت و شب سوم را بهسبک استاد حاج منصور ارضی میخواند.