شهید سلطانعلی معصومی پسر کوچک خانواده ی گران قدر معصومی بود که با پنج شش تا از برادرهای دیگرش و پدرشان، همگی در گردان بودند . او یکی از بچه های شاداب ، پر جنب و جوش و رزمی گردان بود . منظور از رزمی ، ورزش های رزمی نیست ، منظور نیروی آماده و کاربلد برای انجام کارهای رزمندگی گردان است .
خب آن زمان به خاطر ملاحظات امنیتی ، لو نرفتن موقعیت و خطر حملات دشمن ، ما مکررا جا عوض می کردیم و جا به جا می شدیم . به همین خاطر گروهی تشکیل شده بود که قبل از انتقال کل نیروها به موقعیت جدید، به آن جا می رفتند . این ها مسئول بودند تا در آن موقعیت تازه تأسیسات اولیه را ایجاد کنند مثل دستشویی ها ، محل قرار گرفتن تانکرهای آب ، حمام ، محل تدارکات ، محل تبلیغات، محل نماز خانه و بقیه چیزها . مسلما این کارها نیاز به افراد توانمند ، فعال و با تجربه داشت که سلطانعلی هم یکی از آن ها بود . این افراد هم زمان ، هم در کارهای رزمی شرکت می کردند و هم کارهای تخصصی خودشان را انجام می دادند . یادم هست که آن زمان سلطانعلی مسئول حمام بود . همیشه با نشاط و شاد بود.برای بقیه جوک می گفت . وقتی می خندید تا دو سه چادر آن طرف تر، همه می شنیدند و کل اردوگاه می فهمیدند که با بودن سلطانعلی آنجا بزمی برپاست .