در گردان رسم بود بعد از عملیاتی که انجام می دادیم به بچه ها مرخصی می دادند . ما هم با شهید بهرامی به مشهد میرفتیم . بعد از مشهد هم بچه ها به خانواده شهدا سر می زدند و بعد از آن بچه ها همدیگر را به خانه دعوت می کردند .
یک بار برادر سمنانی بچه ها را دعوت کرد و یک بار هم من دعوت کردم . شهید بهرامی هم بود . ناهار را خوردند و سفره را که جمع کردیم و بعد پدرم نیز به ما ملحق شد . بچه ها می خواستند من را اذیت کنند مخصوصاً شهید بهرامی که خدا رحمتش کند . شهید بهرامی به شوخی به پدرم گفت : آقا یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید . من هم از پدرم خجالت می کشیدم . وقتی می خواستنند بروند ؛ شهید بهرامی عکس کودکی های من را برداشت و با خود برد.