همسر شهید سید محمد تقوی :
همسرم با شهدا بود، از زمان نوجوانی جبهه رفته بود، شناسنامه خود را دستکاری کرده و یک سال سنش را بالاتر برده بود و از روی کپی کپی گرفته بود.در ابتدا به عنوان نیروی خدماتی رفته بود، بعد یک روز اعلام میکنند کسی که میخواهد برود داخل گروه تخریب چیها باید آموزشهای خاصی را ببیند، میگفت رفتم آنجا آموزشها را دیدم، دو سال هم جبهه بود. در اروند مجروح شده بود، دست چپش تیر خورده بود، شیمیایی هم شده بود، گوش راستش هم سنگین بود، در کل ۲۵ درصد جانبازی داشت.
از اینکه شهید نشده همیشه ناراحت بود
همسر شهید تقوی میافزاید: همیشه ناراحت بود که شهید نشده و جا مانده، همیشه منتظر شهادتش بودم، میگفت دعا کن که من شهید شوم، خودش را از کاروان شهدا عقب مانده میدانست، همیشه خاطره مجروح شدنش را که تعریف میکرد میگفت وقتی دست چپم تیر خورد با دست راستم کار را ادامه دادم. گویا قرار بوده سیم خاردارهای اروند را قطع کنند و بروند جلو، میگفت وقتی دیدم با یک دست نمیتوانم کاری انجام دهم فهمیدم که باید برگردم، حالم هم بد بود و داشتم از هوش میرفتم، وقتی دیدم دارم از هوش میروم فکر کردم که دارم شهید میشوم و گفتم السلام علیک یا اباعبدالله؛ ولی دیدم از امام حسین (ع) خبری نیست و از هوش رفتم…
هنوز آب وضویش خشک نشده بود که شهید شد
سمائی ادامه میدهد: آخرین دیدار ما در سحر ماه رمضان در روزی بود که میخواست برود…. دوستانش میگفتند وقتی که تروریستها آمدند، ما اول جدی نگرفتیم؛ ولی کم کم دیدیم که دارند میآیند بالا، حاج آقا هم هیچ هول و هراسی به خودش راه نمیداد و سر میزش نشسته بود و کارش را انجام میداد، اوضاع که خیلی جدی شد رفت وضویی گرفت و هنوز آب وضویش خشک نشده بود که شهید شد. او در اتاقش بود، در اتاقش هم یک فایل داشت که وقتی در باز میشد یک قسمت خالی بین در و فایل ایجاد میشد، یکی از دوستانشان آن پشت پنهان شده بود که تروریستها در را باز میکنند، همکارش که خود را مخفی کرده بود در نتیجه زنده ماند؛ ولی شهید تقوی و شهید زارع طوری ایستاده بودند که وقتی تروریستها در را باز میکنند آنها را میبینند و به رگبار میبندند.