اولین باری که شهید محمود کاوه رو دیدم پیراهنی که هنگام شهادت ، بر تن شهید حاج رسول بود روزی که صدام به تعداد شهدای کربلا نذری داد … من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هشتم) این سه نفر آخرین امید صدام را نا امید کردند … راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج اسدالله سلیمانی شهید حاج قاسم اصغری اینگونه خاطره تعریف میکرد چند خاطره از موقعیت چنانه به روایت حاج علی بهجانی
در یک مقطعی که عملیات نبود ، ما بچه های گردان تخریب به مریوان رفته بودیم . ما در مریوان کار می کردیم البته یک جایی بودیم که درگیری نبود . اسم آن جا را گذاشته بودند آموزش مادر ولی ما هم می گفتیم آموزش مادربزرگ چون خیلی دوره ی سنگین و سختی بود . […]
شهید حاج عبدالله نوریان ، فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء علیه السلام ، نمی گذاشت بچه های گردان بیکار باشند چون وقتی بیکار می شدند شروع می کردند به قصه درست کردن و ماجراهایی از داخل این قصه ها بیرون می آمد . حاج عبدالله می گفت : بیکاری مایه فساد می شود و هرگز […]
حاج عبدالله سعی می کرد خودش را داخل مسائل و اختلافات پشت جبهه نکند و موضع گیری نکند ، البته اطلاع کافی داشت . من و حاج عبدالله در ماشین درباره ی مسائل سال شصت و سه بگو مگو داشتیم ولی در گردان اجازه نمی داد که در مورد این قضیه صحبت کنیم . می […]