حکایت انگشت و انگشتری که به دست داعشی ها افتاد
وقتی نواب صفوی به داد یک زن انقلابی رسید
اشکهای چشمانش میگفت او نیامده که برگردد
اگر ارتش را تضعیف کنند استقلال ملی کشور به خطر میافتد
بیان ماموریت یک نیروی تخریبچی در عملیات به روایت حاج حبیب فرخی
آخرین نامه ای که برای شهید صبرعلی کلانتر به جبهه آمد
روزی که با شهید علیرضا پیکاری قهر کردم
در مشهد بود اما نامه هایش را از جبهه برای ما میفرستاد
یک روز که در پادگانی در شهر سنندج بودیم ، حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان تخریب) آمد و یک سری صحبت ها کرد در ارتباط با یک سری پاک سازی میادن مین که به ما محول شده بود . آن جا اسم بچه ها را برای پاک سازی اعلام کردند . دو گروه شدیم ، […]
در ارتفاعات نزدیک سد عراق یک مقر داشتیم. پشت مان هم قرارگاه تاکتیکی لشکر سید الشهدا بود. چون آن جا قرارگاه بود هواپیما زیاد می امد و بمباران می کرد. و زیر تیغش قرار می گرفت. ما به بچه ها گفته بودیم که یک سنگر انفرادی بکنند. که اگر هواپیما آمد در این سنگر ها […]