چادر و دسته ی کودکستان به روایت حاج اسدالله سلیمانی
هر انسانی در درون خود یک نفس سرکش دارد
نحوه شهادت شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت
ای فرزند آدم مریض شدم و به عیادتم نیامدی
خداوند خریدار جانها و تلاشها و مجاهدت هاست
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم)
راوی و رزمنده دفاع مقدس، حاج احمدرضا هادی پور
چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم
در استان حلب بودیم و ماموریتمان پاکسازی چند ساختمان بود . شش نفر بلند شدند که برویم به ساختمان شماره سه . با بنده و حسن شدیم هشت نفر . وقتی حرکت کردیم به سمت ساختمان شماره سه ، آقای حسن قاسمی دانا با یک لحنی که انگار میخواست مطلب مهمی را گوشزد کند گفت […]
بخشی از خاطرات شهید مصطفی صدرزاده : حسن کار همه را راه میانداخت. از صبح تا شب برنامههاش يک چيز بود، آن هم خدمت به رزمندگان. همه بچهها میگفتند: «حسن آخر معرفت هست». همه را میخنداند. همه به یک طریقی عاشقش شده بودند. يک روز که میخواستيم غذا به دست بچهها برسانيم با موتور راه […]