سید محمد هم ادامه دهنده راه حاج عبدالله بود
حاج عبدالله گفت اگه خواستی خلوت کنی به این اتاق بیا
هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود
بیست و یک روز محاصره ، بدون آب و غذا و مهمات
پسرک فلافل فروشی که مدافع حرم امام هادی علیه السلام شد
مانور عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری
به ما میگفت شما زیاده روی کردید و به اونا میگفت شما یه قدم جلو تر از اسلامید
یک جنازه می بردیم و یک جنازه تحویل می گرفتیم
شهید پیام پوررازقی در عملیات کربلای یک شهید شد . سن ما تقریبا یکی بود البته تقریبا همه گردان به همین صورت بود و همه متولیدن دهه ی چهل بودند با دو سه سال جلوتر یا عقب تر . تقریبا همه با همدیگر هم سن و سال بودیم اما من با شهید پور رازقی متولد […]
در منطقه ی عملیاتی کربلای یک ، یک شکاف در محل استقرار ما بود که دهانه اش باز بود و ما در انتهایش چادر زده بودیم. . جای ما تخریب چی ها آن جا بود . یک روز هواپیما های عراق آمد و زاغه مهمات لشگر امام رضا علیه السلام را زد . زاغه مهمات […]
سال شصت و پنج بود که ما به موقعیت قلاجه در منطقه مهران اعزام شده بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان) به من قول داده بود که اجازه دهد ما هم در عملیات بعدی شرکت کنیم اما نمی خواست به قولش عمل کند. به سید محمد گفتم : عملیات نزدیک است . […]
شهید عباس بیات در مقر گردان ، در موقعیت قلاجه بود . ما هم که از مرخصی برگشتیم به قلاجه رفتیم . من و شهید رضا صمدیان منتظر بودیم تا ماشین غذا برسد و ما را به مقر تخریب ببرد. عباس راننده ماشین تدارکات بود. در آشپرخانه ایستاده بودیم که بالاخره ماشین آمد و ما […]