دعوتنامه سلیمان بن صرد خزاعی به حضرت اباعبدالله علیه السلام
مجبورم کردند با پاهای زخمی روی برف بدوم
قهر و آشتی با شهید سید محمد زینال حسینی
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی
شهادت فرمانده گردان تخریب ، شهید سید محمد زینال حسینی
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
نقطه قوتی دارم که قیافهام شبیه برادران افغانستانی است
در جواب تشکر دیگران میگفت خرّمشهر را خدا آزاد کرد
در استان حلب بودیم و ماموریتمان پاکسازی چند ساختمان بود . شش نفر بلند شدند که برویم به ساختمان شماره سه . با بنده و حسن شدیم هشت نفر . وقتی حرکت کردیم به سمت ساختمان شماره سه ، آقای حسن قاسمی دانا با یک لحنی که انگار میخواست مطلب مهمی را گوشزد کند گفت […]
بخشی از خاطرات شهید مصطفی صدرزاده : حسن کار همه را راه میانداخت. از صبح تا شب برنامههاش يک چيز بود، آن هم خدمت به رزمندگان. همه بچهها میگفتند: «حسن آخر معرفت هست». همه را میخنداند. همه به یک طریقی عاشقش شده بودند. يک روز که میخواستيم غذا به دست بچهها برسانيم با موتور راه […]