من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت نهم)
نامه مادر شهید ذوالفقار حسن عزالدین به فرزندش
دستی را که مدیون شهید حاج عبدالله نوریانم
شهیدی که آرامش را از چشمان دشمن ربوده بود
و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه باقی نماند
چرا خالدین ؟
نماز اول وقت با شهید حاج عبدالله نوریان
مادری که با دستان خودش، پسر شهیدش را در خاک گذاشت
در یک مقطعی که عملیات نبود ، ما بچه های گردان تخریب به مریوان رفته بودیم . ما در مریوان کار می کردیم البته یک جایی بودیم که درگیری نبود . اسم آن جا را گذاشته بودند آموزش مادر ولی ما هم می گفتیم آموزش مادربزرگ چون خیلی دوره ی سنگین و سختی بود . […]
مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برای من خاطره ای تعریف می کرد که این خاطره را من به نقل از ایشان برای شما تعریف میکنم ؛ ما یک دژبانی در کرخه داشتیم . رودخانه ی کرخه یک پلی داشت شبیه پل های عابر پیاده . کنارش را میله بندی کرده بودند که مثل […]