حاجی ما کار و زندگی داریم شاید این هلیکوپتر بخواهد حالا حالاها بچرخه…
این سه نفر آخرین امید صدام را نا امید کردند …
روزی که صدام به تعداد شهدای کربلا نذری داد …
برای عبور از سیم خاردار دشمن باید از سیم خاردار نفس عبور کرد
به تو هم می گویند رفیق؟
جلوی اکثر گردانها تو تیپ یه باغچه هست که معمولا سبزی توش میکارن
تو با چه انگیزه ای با این شلوار اومدی نشستی جلوی سردار
شهید سید علی حسینی ، سرباز گمنام امام زمان
یک روز آقای نوری، فرمانده لشکر، به مقر ما آمد. مقر ما در یک مدرسه بود. آقای نوری گفت که آقای چمران سلام رساندهاند و گفتهاند: “ده پانزده نفر از این بچههای چریکتان را به من بدهید.” ما حدود ۲۰ نفر بودیم؛ ترکیبی از بچههای تبریز، تهران، و شهرهای دیگر. اینطور نبود که از هم […]
خاطرات بسیاری از شهدای گردان دارم که اگر عمری باقی باشد، حتماً خدمتتان عرض میکنم. اما این خاطره یک خاطره ی خاص از شهید مهدی باکری است . یک بار درباره آقا مهدی از بچههای تبریز پرسیدم. گفتند ایشان دو برادر بیشتر نبودند که بزرگسال بودند. این خاطره مربوط به یکی از بستگاه نزدیک ایشان […]
بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی میکنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطهی مد نظر گفتگو برسیم. بنده مرتضی رنجبرفرماندهی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا […]