شهدایی که در کردستان شهید میشوند ، بچه های مظلومی اند
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی بهجانی ممقانی
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
به علماء و روحانیون تاکید میکنم که حرف های جوانان و اندیشمندان را با روی گشاده و آغوش باز بشنوید …
دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش
روح امام خمینی ، روح نوابی بود به اضافه مرجعیت
من بچه ای که ناصالح باشد را نمی خواهم
وقتی تویوتای حاج احمد چپ کرد
خیلی سخت است به اش گفتم:«این لبنیاتیه که کارش خوب بود، مزد هم زیاد داد که!» سرش را این طرف و آن طرف تکان داد گفت:« این یکی باز از او سبزی فروشه بدتره.» «چطور؟» کم فروشی می کنه تو کارش غش داره، جنس بد رو قاطی جنس خوب می کنه و به قیمت بالاتر […]
او (شهید عبدالحسین برونسی ) جبهه ماند و من آمدم مشهد ، مرخصی ، صبح روز بعد رفتم ملک آباد ، مقر سپاه . یکی از مسئولین رده بالای سپاه گفت : به هرکدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم ، یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده . مکث کرد و ادامه داد : […]
علاقه ی خاصی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) داشت ، هم نسیت به سادات و فرزندان ایشان . عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر ، چادر ، خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد […]
کله قندی گل منطقه بود . از آن ارتفاعات حساس و حیاتی . از بلندی آنجا دشمن به جاده های مواصلاتی و به منطقه ی ما تسلط داشت . همیشه از همانجا بود که مشکل برایمان درست میکرد . تو عملیات آزادسازی مهران هم همین مشکل پاپیچ بچه ها شد . یادم هست روز هفتم […]
یک بار با هم آمدیم مرخصی ، او رفت دنبال کارش و من هم رفتم خانه . به قول معروق خستگی راه هنوز توی تنم بود که آمد سروقتم و گفت : استراحت دیگه بسه … گفتم خیره ان شاءالله جایی میخوایم بریم؟ لبخندی زد و گفت : آره اومدم که هم خودت رو ببرم […]