فرمانده سپاه قدر ، رزمنده ی مجروح را به دوش گرفت و به عرش برد مرد هزار چهره و خبیث ترین شخصیت کربلا ، شبث بن ربعی نصیحت مادرانه به شهید مهدی ضیائی تفسیر روایی آیه ( و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ) مسئول حمام ، شهید سلطانعلی معصومی پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده, دلمونو اشغال می کرد جلسات سخنرانی حاج آقا تاج آبادی در گردان تخریب
یک روز آقای نوری، فرمانده لشکر، به مقر ما آمد. مقر ما در یک مدرسه بود. آقای نوری گفت که آقای چمران سلام رساندهاند و گفتهاند: “ده پانزده نفر از این بچههای چریکتان را به من بدهید.” ما حدود ۲۰ نفر بودیم؛ ترکیبی از بچههای تبریز، تهران، و شهرهای دیگر. اینطور نبود که از هم […]
خاطرات بسیاری از شهدای گردان دارم که اگر عمری باقی باشد، حتماً خدمتتان عرض میکنم. اما این خاطره یک خاطره ی خاص از شهید مهدی باکری است . یک بار درباره آقا مهدی از بچههای تبریز پرسیدم. گفتند ایشان دو برادر بیشتر نبودند که بزرگسال بودند. این خاطره مربوط به یکی از بستگاه نزدیک ایشان […]
بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی میکنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطهی مد نظر گفتگو برسیم. بنده مرتضی رنجبرفرماندهی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا […]