• امروز : شنبه, ۱۵ شهریور , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران

یک پاکت پر از پول نقد برای هادی
می خواستم او را نصیحت کنم اما او ...

یک پاکت پر از پول نقد برای هادی

دوستی من با هادی ادامه داشت زمانی که هادی در منزل ما کار می کرد او را بهتر شناختم بسیار فعال و با ایمان بود حتی یکبار هم ندیدم که در منزل ما سرش را بالا بیاورد . چندبار خانم من که جای مادر هادی بود برایش آب آورد . هادی فقط زمین را نگاه […]

به شهید میرحسینی اعتراض کردم
شما اگر میتوانید او را برگردانید

به شهید میرحسینی اعتراض کردم

یک پیرمردی نود ساله عصا به دست را در والفجر یک دیدم . نه این که اهل خوزستان یا بستان باشد و برای دفاع از ناموسش آمده باشد . اهل زهک زابل بود . دستانش میلرزید ، و یک عینک ته استکانی بر روی چشمانش بود . سلاح هم دستش نبود . به شهید میرحسینی […]

از تهمت خیانت به اسلام تا شهادت در راه اسلام
روایتی از زندگی و شهادت سردار هور و خیبر ، شهید علی هاشمی

از تهمت خیانت به اسلام تا شهادت در راه اسلام

شایعه شده بود : علی هاشمی که زبان صدام را خوب میفهمد ، با بعثی ها سازش کرده و تسلیم ارتش بعث عراق شده . اما بعضی فرماندهان میگفتند شاید طرّاح عملیات خیبر و فرمانده قرارگاه نصرت اسیر بعثی ها شده باشد … تصمیم فرماندهان قاطع بود . برای حفاظت از علی هاشمی نباید هیچ […]

این همان رازیست که موحدین را به جهاد واداشته است
وصیت نامه شهید سید عبدالرضا موسوی

این همان رازیست که موحدین را به جهاد واداشته است

شهدا مانند ستاره های آسمانی ، راه را مشخص و آینده را ترسیم میکنند . در خاطرات ، کلام ، و وصیت نامه شهدا رازیست که حرکت به سمت ظهور را سرعت میبخشد . مثل وصیتنامه شهید عبدالرضا … شهید سید عبدالرضا موسوی دانشجوی اخراجی از دانشگاه حکومت پهلوی و زندانی سیاسی ساواک بود که […]

شاید هم خودِ خدا باشم
میگویند رضاشاه لحظه ای به فکر فرورفت

شاید هم خودِ خدا باشم

دکتر آرتور میلسپو ، اقتصاددان آمریکایی و مسئول امور مالی ایران در کتابش به اسم (آمریکایی ها در ایران) مینویسد : رضاشاه در سال های آخر سلطنتش چنین مینمود که نسبت به قدرت ، حالت جنون پیدا کرده است . یکی از چاپلوسان پس از آنکه اقدامات حیرت انگیز شاه را یادآوری کرد ، افزود […]

مروری کوتاه بر کارنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
یک یادداشت به مناسبت سالروز تاسیس سپاه

مروری کوتاه بر کارنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

هنوز مدت زیادی از انقلاب اسلامی نگذشته بود که جوانان مومن انقلابی بدون هیچگونه چشمداشتی برای پاسداری از انقلاب نوپای اسلامی دست به دست هم دادند . دست هایی که با اخلاص فشرده شد ، پس از قرن ها ، یک بار دیگر سپاه اسلام را احیا کردند : دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ ، سپاه […]

هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود
روایتی از اصرار شهید صیاد شیرازی به نماز اول وقت

هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود

از صیاد شیرازی سوال کردم : رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود . در یکی از سفرهای دانشجویان به مناطق جنگی جنوب که شهید صیاد راه انداخته بود همراه او بودم. قطار به راه افتاد. شهید صیاد به من گفت […]

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

عملیات والفجر هشت قرار بود در دو محور انجام شود . لشگر سیدالشهداء علیه السلام در گمرک خرمشهر مستقر بود و نهر عرایض کنارمان بود . این منطقه به لشگر سیدالشهداء علیه السلام محول شد و بعدا متوجه شدیم که برای ادامه ی کار ‌، سمت راست ما بچه های لشگر 21 امام رضا ، […]

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

دیدگاه و نوع نگاه ما به مسائل با دیدگاه حاج عبدالله خیلی فرق می کرد . ایشان آنقدر که در مسائل معنوی ورود کرده بود و به قول خودمان غور کرده بود ، من یادم هست یک جایی داشتیم با ماشین می رفتیم ، در بیایان های اطراف ، دیدیم که دو تا الاغ دارند […]

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

شهید حاج عبدالله نوریان در بیشتر جلسات لشگر می رفت و شرکت میکرد . بعضا برای شناسایی مناطق هم می رفت و خلاصه کمتر در محوطه گردان حضور داشت . زمان هایی هم که در گردان بود ، یا برای بچه های گردان صحبت می کرد یا کلاس های آموزشی برگزار می کرد . حاج […]

بعد ها متوجه شدیم حاج عبدالله به ارتفاعات بازی دراز رفته
سه روزی که از حاج عبدالله خبر نداشتیم ...

بعد ها متوجه شدیم حاج عبدالله به ارتفاعات بازی دراز رفته

زمانی که موقعیت گردان در پادگان ابوذر بود ، یادم هست که حاج عبدالله نوریان گم شد و تا سه روز کسی از ایشان خبر نداشت . یعنی هیچ کس نمی دانست که حاج عبدالله کجا رفته است . همه ی ما نگران شدیم . بعد از سه روز از حاج ابراهیم قاسمی که به […]

درخواست شهید حاج موسی انصاری قبل از آخرین اعزام

درخواست شهید حاج موسی انصاری قبل از آخرین اعزام

حاج موسی انصاری از این آدم هایی که یک مقدار کتفش بالاتر است بود. خیلی آدم کم حرف و تو دار نسبت به مسائل اخلاقی و فریضه و نماز و دعا و … خیلی جدی بود . . در همه ی کارهایی که آدم هایی که هیچ مشکل جسمی ندارند در همه ی آن کارها […]

صدای قدم های مردمی که در جشن چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب سنگ تمام گذاشتند
رخداد عظیمی در جهان داره اتفاق می‌افته و بخاطر عظمتش قابل دیدن نیست

صدای قدم های مردمی که در جشن چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب سنگ تمام گذاشتند

امروز قطار انقلاب به چهل و پنجمین مقصد خودش رسید . این عید بینظیر رو به همه شیعیان و دوستداران واقعی امام زمان تبریک میگم . بصورت سربسته و مختصر به نظرم رسید چند نکته رو خوبه به مناسبت عید ۲۲ بهمن مطرح کنیم و بهش فکر کنیم . رخداد عظیمی در جهان داره اتفاق […]

یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم
حداقل مثلا مسئول دسته میشود یا راننده میشود

یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم

شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی که واقعا باهاش رفیق بودیم ، برادرش معاون گردان بود اما سعی می کرد که همیشه که در گردان به صورتی حرکت کند که بقیه ی بچه ها فکر نکنند ایشان از وجود برادرش آن جا سواستفاده کند . من بارها به ایشان می گفتم که : حالا ‌که […]

چه کسی شبانه لباس های رزمنده ها را میشوید و پهن میکند ؟
سلطانعلی معصومی با اکثر بچه های گردان رفیق بود

چه کسی شبانه لباس های رزمنده ها را میشوید و پهن میکند ؟

سلطانعلی معصومی با اکثر بچه های گردان رفیق بود . سلطانعلی روحیات عجیبی داشت . شما حساب کن در منطقه هوا گرم بود . هر روز یا یک روز درمیان باید لباس ها را درمی آوریم و عوض می کردیم و برای شست وشو بیرون می گذاشتیم . شما لباس ها را در می آوردی […]

میگفت تو که طاقت آتش دنیا را نداری آتش جهنم را چکار میکنی ؟
دستش را روی والوری که داشت می سوخت گذاشت

میگفت تو که طاقت آتش دنیا را نداری آتش جهنم را چکار میکنی ؟

یک شب ساعت دوازده بود که حاج عبدالله به من گفت : اگر امکان دارد بیا به خرمشهر برویم . من آمدم و البته چون جانباز بودم و یک پایم مصنوعی بود ، کمی به من توجه ویژه ای داشتند . آمدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خرمشهر حرکت کردیم که یک ساعت […]

چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری
من مدیر روی دست مدیران جبهه و جنگ هنوز ندیدم

چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری

بعد از عملیات والفجر هشت ، که حاج عبدالله نوریان شهید شد ، سید محمد به هم ریخته بود و می گفت نمیخوام من فرمانده باشم ولی بعد مجبور شد و قبول کرد . اوایل فرماندهی آقا سید محمد ، من و یک سری از بچه ها مامور شدیم به گردان حضرت زینب سلام الله […]

عملیات خیبر به روایت حاج علی بهجانی ممقانی
ما که رفتیم ، نتوانستیم حتی یک تیر شلیک کنیم

عملیات خیبر به روایت حاج علی بهجانی ممقانی

مدتی قبل از عملیات خیبر بود که به منطقه جفیر آمدیم . یک پاسگاهی بود به نام پاسگاه زارعی که به آنجا رفتیم و تا یک مدت هم در آن جا بودیم تا قرار شد به آن طرف آب برویم . یک قرارشد با هلیکوپترها جلو برویم اما بعد گفتند نشد . هلیکوپترها را روشن […]

مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم
شوخ طبعی به سبک شهید حاج رسول فیروزبخت

مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم

شهید رسول فیروزبخت یک شخصیت ورزشی ، کماندویی و رزمی داشت . ژست های خیلی آرتیستی هم داشت . یک سری روش های طنز داشت . خیلی شجاع بود . استایل ورزشی و جسمی اش خیلی خوب بود . از آن دسته آدم هایی بود که اهل معنویات بود ولی خودش را خیلی دور از […]

مقدمات عملیات ، شش ماه قبل از والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
بچه های اطلاعات آمدند و یک دوربین وصل کردند

مقدمات عملیات ، شش ماه قبل از والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

چند ماه قبل از عملیات والفجر هشت که میخواستیم برای عملیات آماده شویم ماموریتی به ما محول شد که البته اسم خاصی هم نداشت . ما آمدیم و وارد منطقه خرمشهر شدیم . ما چند نفر محدود از گردان تخریب بودیم که آمدیم به خرمشهر . در بحث آموزش ، یک سری زمینه سازی ها […]

حاج قاسمی با روشی ساده چیزی کاربردی به ما یاد داد
ما مرتب در قاشق آش فوت می‌کردیم تا کمی خنک شود

حاج قاسمی با روشی ساده چیزی کاربردی به ما یاد داد

پس از پایان عملیات خیبر، همه‌ی نیروها را به اجبار به مرخصی فرستادند. من اما تصمیم گرفتم که فرار کنم و دوباره به جاده‌ی اهواز – خرمشهر بازگردم. مدت طولانی‌ در آنجا ماندیم و در نهایت حاج عبدالله اعلام کرد که به ده نفر داوطلب نیاز دارد. او گفت هرکس کاری ندارد، بماند. من، حسن […]

شما چطوری جرات کردید صد تا بمب را خنثی کردید ؟
کشف مکانیسم بمب های خوشه ای

شما چطوری جرات کردید صد تا بمب را خنثی کردید ؟

در یک مقطعی ما رفته بودیم و در جزیره ی مجنون جنوبی مستقر بودیم . جزیره ی مجنون جنوبی ، منطقه ای نیزاری بود و آن جایی که ما مستقر بودیم خاکستر بود . عراق نیزارهایش را زده بود ، آب فروکش و ته نشین شده بود . یادم است که در یک مقطعی هواپیماهای […]

عملیات در ارتفاعات بمو به روایت حاج حبیب فرخی
عمو عمو لو رفت بمو

عملیات در ارتفاعات بمو به روایت حاج حبیب فرخی

یادم هست که یک بار رفتیم به محور ارتفاعات بمو . لشگر بیست و هفت رفته بود آن جا کار بکند که دو نفر از لشگر جدا شده بودند و به سمت چپ آن کوهستان رفته بودند . یک درّه ای بین ما و عراقی ها بود . یک دره بود و رو به رویمان […]

ماموریت پاکسازی میدان مین مریوان به روایت حاج حبیب فرخی
در این مسیری که دوستان پاک کرده بودند دوازده مین پیدا کردم

ماموریت پاکسازی میدان مین مریوان به روایت حاج حبیب فرخی

در یک مقطعی که عملیات نبود ‌، ما بچه های گردان تخریب به مریوان رفته بودیم . ما در مریوان کار می کردیم البته یک جایی بودیم که درگیری نبود . اسم آن جا را گذاشته بودند آموزش مادر ولی ما هم می گفتیم آموزش مادربزرگ چون خیلی دوره ی سنگین و سختی بود . […]

بکار گرفتن مین های عراقی ها ، علیه خودشان
ابتکاری که بچه های تخریب به خرج میدادند ...

بکار گرفتن مین های عراقی ها ، علیه خودشان

معمولا در زمان هایی که عملیات نبود ، ما روزهای جمعه می آمدیم دزفول و می رفتیم در نماز جمعه ی دزفول شرکت میکردیم . آن زمان ، مرحوم قاضی امام جمعه ی دزفول بود و در نماز جمعه شرکت می کردیم . بعد از نماز جمعه هم میرفتیم ناهار . چون بعد از نماز […]