• امروز : یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران

انرژی هسته ای حق و اقتدار ایران در کلام شهید دکتر طهرانچی
ایران، مقتدر در فناوری هسته‌ای؛ کابوس نظام سلطه!

انرژی هسته ای حق و اقتدار ایران در کلام شهید دکتر طهرانچی

روزی که مردم به خیابان آمدند و شعار دادند: «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست »، این شعار کابوسی بزرگ برای نظام سلطه بود. بیایید به یاد بیاوریم که پیش از مطرح شدن بحث هسته‌ای، اروپا چه نگاهی به ما داشت و چه مذاکراتی با ایران انجام می‌داد؟ وقتی پای انرژی هسته‌ای به میان آمد، گفتگوها […]

روایت شهادت یک راننده جرثقیل در جنگ دوازده روزه
آخرین امداد، محمد فقط برای کمک رفته بود!

روایت شهادت یک راننده جرثقیل در جنگ دوازده روزه

‍ در اوایل دوران جنگ، یک خودروی نظامی سپاه مورد اصابت قرار گرفت و برای جابجایی آن نیاز به جرثقیل بود. اما سپاه منطقه در آن لحظه، دسترسی به جرثقیل نداشت. بنابراین، به سرعت با رانندهٔ یک جرثقیل خصوصی تماس گرفتند که اسمش محمد دالوندبود. او که نه ظاهری انقلابی داشت و نه در آن […]

از خدمت به رزمندگان تا بدرقه زائران کربلا
حکایتی از زندگی شهید حمیدرضا ترابی

از خدمت به رزمندگان تا بدرقه زائران کربلا

از دیگر شهدا، حمیدرضا ترابی را داریم. ایشان بچه تهران بودند و با چند نفر از بسیجی‌هایی که برای بازدید به منطقه آمده بودند، با گردان تخریب آشنا شدند. آن‌ها آن‌قدر شیفته گردان شدند که ماندگار شدند. در عملیات والفجر مقدماتی، اکثر بچه های ما مجروح شدند، اما دوباره برگشتند و در عملیات والفجر ۸ […]

فرمانده تخریب لشگر ۴۳ امام علی(ع)، شهید علی ابدی
ماموریت در کردستان

فرمانده تخریب لشگر ۴۳ امام علی(ع)، شهید علی ابدی

پس از اتمام دوره ی آموزشی ما در سال 1362، آمدند و به ما گفتند از قرار گاه نجف اشرف قرار است برای سخنرانی بیایند و گفتند چند تن از نیرو ها به انتخاب خوشان بروند. شهید علی ابدی که در آن زمان فرمانده مهندسی منطقه بود و سردار محسن بحرینی آمدند و درباره تخریب […]

موسس و فرمانده تخریب در شمال کشور؛ شهید محمد رحیم بردبار
من می‌خواهم گروه تخریب تشکیل دهم

موسس و فرمانده تخریب در شمال کشور؛ شهید محمد رحیم بردبار

همیشه فکر میکردم که فرمانده، حداقل پنج یا شش سال از من بزرگ‌تر است. اما پس از شهادت شهید بردبار، فهمیدم که جوان‌تر بوده و فقط 4 ماه بزرگتر بوده است و به دلیل ابهت بالایی که داشت من متوجه تفاوت سنی اندکمان نشده بودم . این فرمانده، آدمی بسیار جدی، منظم، در عین حال […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید حسین دلزنده
بسم اللهی که راهگشای ماموریت های ما شد

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید حسین دلزنده

بسم‌الله الرحمن الرحیم بنده سید حسین دل زنده متولد سال 1341 در شهر رشت هستم . از سال‌های جوانی درگیر این مسیر شدم. آن زمان، هنوز این‌قدر «سوارِ» این راه نشده بودیم؛ اما با گذشت زمان و بالا رفتن سن، متوجه شدیم که این مسیر، نه یک انتخاب، بلکه تکلیفی الهی است. در میانه بیان […]

غسل شهادت شهید مالک خسّافی
حالا چه وقتی برای این کاره؟

غسل شهادت شهید مالک خسّافی

از دیگر شهدا و چهره‌های شاخص گردان ما، مالک خسّافی را باید نام برد. ایشان سرباز بودند و در عملیات بدر شرکت داشتند. در جریان عقب‌نشینی، ما چند نفر را فرستادیم تا دکل‌ها و مقر ها را تخریب کنند. هدف این بودکه عراق نتواند آن‌ها را تسخیر کند و پل‌های ما را منهدم نماید تا […]

آخرین وداع شهید خیاط ویس با خانواده
خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم

آخرین وداع شهید خیاط ویس با خانواده

خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم که مربوط به یک یا دو روز قبل از شهادتش است. ایشان خطاب به من گفت: «ذبیح! یه کاری بکن. نمی‌خوای بری اهواز؟ چیزی کم نیست؟» گفتم: «بله، من اتفاقاً مشکل چاشنی دارم؛ چاشنی‌ها رطوبت زده‌اند و باید برم اهواز.» پیشنهاد داد: «بیا با هم بریم. من […]

من چگونه بخوابم وقتی شما برای جنگ آمده اید اینجا؟!
یکی از خاطرات تأثیرگذار من

من چگونه بخوابم وقتی شما برای جنگ آمده اید اینجا؟!

یکی از خاطرات برجسته من، همکاری با همرزمانی مانند شهید علیرضا خیاط ویس است. ما بچه های گردان تخریب، بیشتر در نساجی مستقر بودیم. شب‌ها، اگر در منطقه مأموریتی نداشتیم، به نساجی برمی‌گشتیم و چند نفری در یک اتاق می‌خوابیدیم. یکی از خاطرات تأثیرگذار من از شهید علیرضا خیاط ویس، مربوط به همین آقای خیاط […]

نحوه شهادت شهید علیرضا خیاط ویس
در حالی که می‌خواست وضو بگیرد و سجده شکر بجا آورد

نحوه شهادت شهید علیرضا خیاط ویس

بین فرمانده لشکر کاشان و آقای خیاط ویس، اختلافی پیش آمد. این اختلاف در رابطه با عقب‌نشینی از فاو بود. در آن زمان، عراق توانسته بود چهار پل را تسخیر کند و منطقه را از دست ما بگیرد. فرمانده لشکر، نامه‌ای به آقای خیاط ویس داد که مضمون آن این بود: «از این تاریخ به […]

روایت زندانی ایرانی در زندان ابوغریب
آنها که دلبسته ی حقوق بشر آمریکایی هستند بخوانند

روایت زندانی ایرانی در زندان ابوغریب

سال ۱۳۸۲ بود. اگر اشتباه نکنم، مصادف با سیزدهم رجب. من از قم به قصد زیارت امام حسین(ع) و عتبات عالیات راهی شدم. این سفر، چند ماه پس از سقوط صدام و در زمانی بود که عراق زیر سلطه‌ی حکومت آمریکا قرار داشت. رفتم زیارت. حدود شانزده، هفده روز در کربلا ماندم و دو سه […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مرتضی املشی
قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی و پای کار بودیم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مرتضی املشی

بسم الله الرحمن الرحیم مرتضی دربندی املشی هستم از استان گیلان انقلابی بودم. قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی و پای کار بودیم. بعد، حدود سال 13۶۱ بود که برای آموزش به آبادان رفتیم. آنجا آموزش توسط شهید رحیم بردبار انجام شد. ایشان ابتدا ما را امتحان می‌کرد. خب ما اصلاً الفبای تخریب را هم نمی‌دانستیم. […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمدرضا دهقان
نحوه آشنایی با گردان تخریب و شهید علی ابدی

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمدرضا دهقان

بسم‌الله الرحمن الرحیم عرض ادب و سلام خدمت حضورتان، اینجانب محمدرضا دهقان، اهل شهر همدان، هستم. اولین بار در سال ۱۳۶۰، به‌عنوان بسیجی، وارد جبهه شدم. ما از همدان، به‌صورت یک گردان، به منطقه مریوان اعزام شدیم. در آن زمان، فرمانده منطقه، حاج احمد متوسلیان بود. در ابتدا قرار بود به خرمشهر برویم، اما ناگهان […]

طرحی که مانع سقوط مجدد خرمشهر شد
اولین تانک عراقی، روی پل قرار گرفت تا از آن عبور کند اما...

طرحی که مانع سقوط مجدد خرمشهر شد

در اواخر جنگ، عراق توانسته بود بخشی از مناطق اشغالی از جمله شلمچه را بازپس بگیرد. دشمن، برای کسب امتیاز در قبال پذیرش قطعنامه توسط ایران، فشار زیادی وارد کرده بود. ما در منطقه‌ای نزدیک به نهر خیّن مستقر بودیم. جایی که فاصله ما با نیروهای عراقی، حداکثر ۱۰۰ متر بود. جاده اهواز–خرمشهر (که امروزه […]

شهید عبدالعظیم خلیل‌زاده، کوچک‌ترین رزمندگان ما…
امامزاده‌ای برای بچه‌های تخریب

شهید عبدالعظیم خلیل‌زاده، کوچک‌ترین رزمندگان ما…

شهید عبدالعظیم خلیل‌زاده، یکی از کوچک‌ترین رزمندگان ما بود.  شاید تنها ۱۳ سال داشت. ایشان با یک زجرات (کامیون کوچک) به جبهه آمدند. در ابتدا، به دلیل سن کم، نمی‌خواستند او را در کار تخریب بگیرند و قصد داشتند در بخش تبلیغات استفاده کنند. اما چون همه‌مان هم‌کوچه و هم‌خیابان بودیم، او را به تخریب […]

وقتی شهید محمدی خودش را از بیمارستان به خط مقدم رساند
در حالی که ما برای مأموریت آماده می‌شدیم

وقتی شهید محمدی خودش را از بیمارستان به خط مقدم رساند

در پاسگاه‌ زید، ما خط پدافندی داشتیم. من به‌همراه شهید حمیدرضا محمدی، برای بازدید و شناسایی منطقه رفته بودیم. قرار بود مانعی جلوی خط پدافندی ایجاد کنیم تا امکاناتی را به آنجا منتقل کنیم. در آن شب، شهید محمدی مسموم شد  یعنی مریض شد  و مجبور شدیم مأموریت را به تعویق بیندازیم. من همراهش به […]

تاریخچه گردان تخریب لشگر 32 انصارالحسین همدان به روایت حاج سیدقاسم بلوری
فرماندهان گردان تخریب لشگر 32 و شهدای شاخص

تاریخچه گردان تخریب لشگر 32 انصارالحسین همدان به روایت حاج سیدقاسم بلوری

تا آنجا که اطلاع دارم، اولین فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۲ انصار، سردار شهید محمدرضا مازویی بودند که در ششم فروردین ۱۳۶۲ در مهران به‌شهادت رسیدند. پس از ایشان، برای مدتی آقای مجتبی فراهانی (که امروزه در همدان ساکن هستند) فرماندهی تخریب را بر عهده گرفتند. سپس، حاج جواد غزل که امروزه جانباز قطع عضو […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید قاسم بلوری
اولین باری که به جبهه اعزام شدم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید قاسم بلوری

بسم‌الله الرحمن الرحیم عرض ادب و سلام خدمت حضورتان، بنده سید قاسم بلوری از همدان هستم. اولین باری که به جبهه اعزام شدم، اسفند ماه سال ۱۳۶۳ بود. چون سنم بسیار کوچک بود (۱۳ سالگی)، از طریق کمیته امداد وارد جبهه شدم و در عملیات بدر، در جزیره مجنون، به‌عنوان نیروی خدماتی و کمک‌آشپز در […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج عباس عرب
زمینه شکل‌گیری واحد تخریب

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج عباس عرب

بسم‌الله الرحمن الرحیم بنده عباس عرب، متولد سال ۱۳۴۳ در شهرستان محلات، هستم. در سال ۱۳۶۱، به‌عنوان تخریب‌چی وارد خدمت شدم و آموزش‌های تخصصی تخریب را در لشکر دیدم. تا پایان سال ۱۳۶۲، در رده تخریب ساده فعالیت داشتم. سپس، به‌عنوان مربی تخریب در واحد آموزش مشغول شدم. در سال ۱۳۶۴، دوباره به گردان تخریب […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج ذبیح الله ملکی
گردان تخریب ما

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج ذبیح الله ملکی

اینجانب ذبیح‌الله ملکی هستم. ورود ما به جبهه، پیش از آغاز جنگ ایران و عراق بود. در آن زمان، درگیری‌های کردستان به وجود آمده بود. ما از بروجرد اعزام شدیم و به کردستان رفتیم. ابتدا در پاوه مستقر شدیم، سپس از پاوه به سمت نوسود حرکت کردیم و در مناطق مختلفی فعالیت داشتیم. ماموریت اصلی […]

روزی که برای عبور بچه ها روی سیم خاردار خوابیدیم
سه روز قبل از عملیات بدر

روزی که برای عبور بچه ها روی سیم خاردار خوابیدیم

در هر گردان رزمی معمولا شش نفر نیروی تخریب‌چی اختصاص داده می‌شد. یعنی هر گروهان دو تخریب‌چی داشت. من در گردان یا مهدی خدمت می‌کردم. معمولاً ۶ تا ۱۰ روز قبل از هر عملیات، تخریب‌چی‌ها به گردان‌ها معرفی می‌شدند تا هم گردان‌ها آن‌ها را بشناسند و هم آن‌ها با شرایط گردان آشنا شوند. همچنین آموزش‌های […]

بشارت ادامه ی راه امام موسی صدر به شهید سیدحسن نصرالله
من و آن شیخ، دنبال قاتل رفتیم و در دم در، او را دستگیر کردیم

بشارت ادامه ی راه امام موسی صدر به شهید سیدحسن نصرالله

در سال ۱۹۷۷ میلادی (معادل ۱۳۵۶ شمسی)، من در نجف اشرف بودم. اگرچه در سال ۱۹۷۶ میلادی به نجف رفته بودم، اما این خواب را در سال ۱۹۷۷ دیدم. من همیشه عشق عمیقی به امام موسی صدر (ره) داشتم  عشقی که تا امروز هم در دلم زنده است. این علاقه، فراتر از یک احترام سیاسی […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی اکبر فضلی
این خاطره، همیشه در ذهنم باقی ماند

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی اکبر فضلی

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اینجانب علی‌اکبر فضلی، متولد سال ۱۳۳۷ در شهرستان محلات هستم و در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم. پدرم، مرحوم محمدکریم، بقال محل بود و در همان مغازه کوچک، با صداقت و سخت‌کوشی امرار معاش می‌کرد. ایشان اصالتاً اهل یکی از روستاهای شهرستان خمین بود و از همشهریان حضرت امام […]

دورش بگردم! همیشه نمازشو میخوند…
روایت دختر شهید نبرد با اسرائیل

دورش بگردم! همیشه نمازشو میخوند…

بسم الله الرحمن الرحیم من دختر شهیدم. اسمم هلیا خانومه. من خیلی بابامو دلم براش تنگ میشه. بابام موشکا رو زد! دلم براش تنگ میشه. میخوام یبار دیگه بغلش کنم. دلم براش تنگ میشه. همیشه میخوام بخوابم دلم براش تنگ میشه. دورش بگردم همیشه نمازشو میخوند. همیشه به من میگفت هلیا خانوم! برو در اتاقت […]

فریب مال دنیا را نخورید که فناپذیر است
وصیت نامه رزمنده مدافع حرم، شهید سعید علیزاده

فریب مال دنیا را نخورید که فناپذیر است

بسم الله الرحمن الرحیم ما را مدافعان حرم آفریده اند، اصلا برای پاره شدن آفریده اند اینجانب سعید علیزاده در صحت و سلامت جسمی و عقلی عازم سفری هستم به رسم مسلمانی. خیلی وقت بود نفس کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال […]