خاطرات اسارت در اردوگاه موصل
نامه امام به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا
ماجرای اسارت سربازان ارتش در دهلران
به علماء و روحانیون تاکید میکنم که حرف های جوانان و اندیشمندان را با روی گشاده و آغوش باز بشنوید …
دسته گلی که شهید رحمان میرزازاده به آب داد
عملیات برای نگهداری خط مقدم
زمینه ساز سقوط پهلوی اول به روایت استاد جامعه شناس کالیفرنیا
ای شما که در انتظار قائم نشستهاید خود قیام کنید که این انتظار طولانی نخواهد شد
به ما و امثال ما که اینجا آمدهایم، زرنگ نمیگوید. به آنها که دنبال مال جمع کردن و... هستند [زرنگ] نمیگویند! زرنگ و با ذکاوت کسی است که اینطور کار را بدست میآورد و بالاترین بهره را از آن میگیرد و به نحو احسن از فرصت استفاده میکند.
وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی. حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده.
اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است. شهادت خوب است اما تقوی بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد. شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است.
حمزه بن عبدالمطلب ملقب به «سیدالشهدا»، «اسدالله» و «اسدالرسول» کنیه او ابوعماره و ابویعلی است. مادرش هاله دختر «وهیب» و دخترعموی «آمنه» بنت وهب، مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. حضرت حمزه عموی پیامبر اسلام و برادر رضاعی او است؛ زیرا هر دو از پستان مادری بنام ثُوَیْبه شیر خوردهاند. حضرت حمزه، […]
آیت اللّه غفاری از بزرگمردانی است که درراه تبلیغ بسیار تلاش کرد. طوری که در طول تحصیل در قم نیز هرگاه فرصتی مییافت به روستاها و شهرهای اطراف رفته و به مبارزات پیگیر با استبداد و اشاعه فرهنگ غنی اسلام میپرداخت.
همون روز حاج حسین داشت از جلوی چادر ما میگذشت، تعارف کردیم و گفتیم دیگه هرچی بود تموم شده بیا خدمت باشیم، اومدن توی چادر همانا و دوباره یک دقیقه مانده تا قیامت گفته شد
وقتی اولین بار به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت وارد منطقه عملیاتی شدیم حاج رسول گفت: من در عملیات نصر۴که در همین منطقه بود باید شهید میشدم که نشد ولی مجروح شدم. اینجا قتلگاه منه و این بار شهید میشم . حاج رسول این مطلب روخیلی بلند و واضح توی مینی بوس موقع ورودمون گفت و همه شنیدند...
ازهمه ی امت حزب الله می خواهم کهبرخوردهایتان را با ناآگاهان آنطورکنید که آگاهترشوند ، نه لجوج .و ازپدرو مادرم هم به خاطریک عمربدی که درحقشان کردم طلب بخشش می کنم و امیدوارم که از سرتقصیرات این بنده ی حقیرالهی که درهرگوشه ای گناهی ازخود به جای گذاشت و شما را فرزندی شایسته نبود بگذرید .
حاج “علی کمیجانی” از نیروهای لشکر 10 سیدالشهدا است که در هشت سال دفاع مقدس در کنار رزمندگان این لشکر به میدان نبرد حق علیه باطل رفت. او در عملیات کربلای 5 و در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تیر دشمن مجروح و از کمر قطع نخاع شد و به درجه جانبازی نائل آمد. در […]
خریبچی شهید اسماعیل خوش سیر در روز اول فروردین سال ۴۶ که مصادف با شب عید قربان بود به دنیا اومد و نامش رو به این مناسبت اسماعیل گذاشتند و اسماعیل چند روز بعد از عید قربان سال ۶۷ به قربانگاه پاسگاه زید رفت و اسمانی شد.
با توجه به این که منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود.
سید گفت : دوبه دو یار انتخاب کنید برای حمل مجروح… هنوز حرف های آقاسید تمام نشده بود که من خودم رو کنار شهیدپیام رسوندم وگفتم “یارمن پیام” اون هم با خنده قبول کرد. یه مسیر شاید ۳۰۰ متری رو میبایستی همدیگر رو قلمدوش میکردیم وسرازیری میرفتیم وسربالایی برمیگشتیم.. مسیر شیب دار هم بود و رفت اومد واقعا سخت بود..
خاصیت کوه های سنندج این بود که زمستوناش سرما و برف وحشت ناکی داشت . عملیات های ماهم طوری بود که وقتی میخواستیم بریم دم غروب حرکت میکردیم و سر شب میرسیدیم چون از روستا میرفتیم… شهید عبدالحمید شاه حسینی جزو معدود نیروهای آزاد لشکر بود و هرجا که نیرو نیاز داشتن میرفت و به […]
یک روند کلی در گردان تخریب از زمان شهید حاج عبدالله نوریان در گردان شکل گرفت و بچه ها دیگه بعد از شهادت حاج عبدالله ، خیلی ها شون سابقه دارهای گردان بودند و اون حس و حال واحوالات را دیده بودند . بنابراین بعد از شهادت حاج عبدالله امکان تغییر این روند و رویه […]
شهید حاج عبدالله نوریان به دوازده نفر از بچه های قدیمی گفت برید لانه جاسوسی که واحد مهندسی رزمی لشکر ده آن جا بود و آقای انگشت بافت رئیسش بود .من به آنجا رفتم و من را دو هفته ای سپاهی کردند . به دستور حاج عبدالله بدون تحقیقات گزینش میکردند و من فقط فرم […]
چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم ای لاله های زخمی ای آینه ها ای که مانده داغ تان بر سینه ها دل به یغما رفت و من جا مانده ام در پس این عشق تنها مانده ام باز دیشب خواب سنگر دیده ام خواب زخم و خون و خنجر دیده ام […]
شهید دیگری که از ایشان هم کمتر یاد می شود شهید حافظ خدایاری ایشان هم از قدیمی های سال 1361 گردان تخریب بود قد بلندی داشت، یقه یلباسش را تا بالا می بست . بسیار ساده و دوست داشتنی بود ایشان هم در والفجر یک به شهادت رسیدند. روح ایشان هم شاد باشد. شهید غلامرضا […]
در تیپ 7 دزفول مسئول گروهان بودند . ولی در هنگام شهادت معاون تیپ عاشورا بودند. من در بچگی یک آدم به شدت ترسویی بودم درب خانه را باز می کردم نگاه نمی کردم که پشت در کیست . منزل ما اجاره ای بود اما 500 متر بود و خیلی بزرگ بود. در را که […]
ما در عملیات کربلای چهار حضور داشتیم. البته مأموریت ما انجام نشد، اما مأمور شده بودیم به شرکت در عملیات. در مسیری که برای اجرای عملیات در محور لشکر حضرت سیدالشهدا (ع) تعیین شده بود، یکی از سختترین و حیاتیترین وظایف بر عهده این لشکر قرار داشت. ما باید از منطقهی عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله، […]
شهید صمد و محمود گلزاری دو برادر بودند . حاج محمود که روحش شاد ، یکی از انسان هایی بود که من احساس نمی کردم روی زمین زندگی می کند. ایشان در چهره شناسی بی نظیر بود و به شهید قدوسی در کارها کمک می کرد. ایشان را به گمرک باکو فرستادند ، که کل […]
امروز در نقل خاطرات و روایت ها به دویدن در میدان مین خیلی تأکید می کنند و همچنین خاطراتی با موضوع خوابیدن و غلط زدن رزمنده ها در میدان مین . بنده ادعائی ندارم اما به عوان کسی که حداقل نزدیک 5 الی 6 سال در مجموعه گردان تخریب لشکر حضرت سید الشهدا ، رزمندگی […]
پاییز سال ۱۳۶۲ بود و مثل سال های گذشته عاشورای حسینی فرا رسیده بود. شور و شوق آزادگان دربند برای عزاداری سالار شهیدان و یاران باوفایش در خانهٔ دشمن بعثی حال و هوای دیگری داشت. از یکی دو هفته قبل از محرم، برادران به فکر زمینهسازی اجرای مراسم افتادند. ابتدا به مسئولان آسایشگاهها اعلام کردند […]
حدوداً ۳۰۰۰ اسیر بودیم که همه مفقودالاثر بودیم و بدون اطلاع صلیب سرخ در اردوگاه عراق نگهداری میشدیم و هیچ نهادی از وجود ما اطلاع نداشت، نه ایرانیان و نه خانوادههایمان و نه صلیب سرخ. شاید یکی از دلایل اطلاعرسانی نکردن عراق در خصوص تعداد و نام اسرا این بود که میخواست در مواقع اضطراری […]
دو روز بعد از عملیات «کربلای ۴» اسیر شدم و طی این مدت لا به لای نیهای منطقه شلمچه مخفی شده بودم. قرار بود که در فرصت مناسب به خط خودمان برگردیم. بنا شد با سه نفر دیگر از بچه ها که همگی مجروح بودیم، از طریق معبر که توسط تخریب چیان باز شده بود، […]