• امروز : دوشنبه, ۱۷ شهریور , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران

مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی
شهید مظلوم گردان تخریب

مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی

یک شهیدی بود درگردان بنام شهید بزرگوار اصغر رحیمی . از شهدای خیلی خوب و زحمت کش گردان ما بود بچه کرج بود وقتی به گردان آمد 16 الی 17 سال داشت بعد از عملیات کربلای یک بود که وارد گردان شد .  از روز اول کسی بود که در گردان هر کاری نیاز بود […]

ماجرای سوختن پای شهید هادی مهین بابایی
حتی یه آخ نگفت

ماجرای سوختن پای شهید هادی مهین بابایی

هادی مهین بابایی یکی از پسرای هیکل دار و خوش تیپ و مو بور و خیلی با اخلاق و خیلی شاد بود . در کنار اینکه خیلی مکتبی بود خیلی هم مهربون بود . این بشر رو تو بدترین شرایط اخمو نمیدیدیم . حتی تو بدترین شرایط .من ندیدم اصلا تو مراسمامون که بچه های […]

ماجرای یک عکس
درگیری روحانی گردان تخریب با شهید سید مهدی تقوی

ماجرای یک عکس

  این عکس مربوط می شود به شبی که شهید تقوی داشتند دسته را محیا می کردند برای یک حرکت رزم شبانه . من اونجا دیدم که شهید تقوی خیلی جدی دارد به بچه ها نهیب میزند که البته جدیت هم میطلبید . شهید تقوی خیلی مودب و آرام  بود . کمتر از ایشان تغیّر […]

اگر لازم شد من میدوم توی میدون مین ، شماها با فاصله دنبالم بیاین
طلبه شهید ، اسدالله الله یاری

اگر لازم شد من میدوم توی میدون مین ، شماها با فاصله دنبالم بیاین

شهید اللهیاری از قدیمی های تخریب لشگر۱۰ بود به جهت لهجه ترکی فارسی که داشت خیلی شیرین حرف میزد و توی هر جمعی که وارد میشد کمپوت روحیه بود. البته خیلی آدم با جنبه وباظرفیتی بود. فرمانده ما شهید حاج عبدالله که به جدی بودن ووقار معروف بود وبه ندرت با کسی شوخی میکرد با […]

اولین باری که شهید محمود کاوه رو دیدم
من با خودم میگفتم حتما باید یلی باشه برای خودش

اولین باری که شهید محمود کاوه رو دیدم

سال پنجاه و نه اعزام شدم به جبهه کردستان .بعد از اینکه آزاد سازی ها تموم شد ، من زخمی شده بودم . دوباره برگشتم سقز .اونجا  بودم که گفتن میخوان گردان درست کنن . گفتن کسی هست به نام محمود کاوه . کاوه بود و رفیعی . این دو نفر مشهدی بودن و میخواستن […]

برادر داوود ! یک یا حسین دیگه بگی رسیدیم
پنجاه متر بیشتر نمونده

برادر داوود ! یک یا حسین دیگه بگی رسیدیم

روز آخر عملیات بدر ، بعد از عقب نشینی بود که حاج عبدالله نوریان گفت برید هرچی که اونور آب مونده  منهدم کنید . ما رفتیم و کارامون که تموم شد برگشتیم .شهید خیاط فیض چون گلوگه خورده بود و نمیتونست بیاد عقب پل رو منفجر کرد و خودش هم شهید شد . منم اونجا […]

طلبه رزمی تبلیغی و بسیار شجاع ، شهید سعید نخبه زعیم
بچه های گردان حضرت زینب زدند به خط

طلبه رزمی تبلیغی و بسیار شجاع ، شهید سعید نخبه زعیم

آقای حاج مسعود تاج آبادی  یک روحانی رزمنده بودند که در گردان حضور داشتند اما بنده چون مقید به فعالیت های پشت جبهه بودم مرتب در رفت و آمد بودم . بعضی از دوستان روحانی بودند که علاوه بر گردان، جاهای دیگری نیز می رفتند و سر می زدند از جمله این روحانی ها آقای […]

حاجی ما کار و زندگی داریم شاید این هلیکوپتر بخواهد حالا حالاها بچرخه…
نحوه شهادت شهید اسماعیل خوش سیر

حاجی ما کار و زندگی داریم شاید این هلیکوپتر بخواهد حالا حالاها بچرخه…

یکی از بچه های گردان تخریب لشگر ده ،  شهید اسماعیل خوش سیر بود که چند برادر بودند یکی از آنها ایوب بود . یکی از ویژگی های ممتاز شهید اسماعیل خوش سیر شوخ طبع بودنشان بود . چون همیشه عملیات نبود و چون در فضای دور از خانواده بودند حوصله جوان ها سر می […]

وصیت نامه ی شهید غلامحسین افشردی ( حسن باقری )
دریاها خروش را از او یاد بگیرند

وصیت نامه ی شهید غلامحسین افشردی ( حسن باقری )

بسم رب الشهداء والصدیقین ….. مردانی در عهد و پیمان خویش با خدا راستگو و وفادارند آن کسانی که به عهد خویش وفا کردند و دیگران نیز در انتظار لحظه(شهادت) بسر می برند و تو هرگز در اراده و تصمیم آنان خللی یا ….. (بنام الله یعنی آن کسی که به عشق او در این […]

اسم من علی چیت سازیانه بسیجی ام و هر لحظه ممکنه شهید یا مجروح یا اسیر بشم
ماجرای خواستگاری شهید چیت سازیان

اسم من علی چیت سازیانه بسیجی ام و هر لحظه ممکنه شهید یا مجروح یا اسیر بشم

مادرم درگوشم گفت که قرار است امشب منصوره خانوم و پسرش به خانه مان بیایند .با شنیدن این حرف دست و پایم یخ کرد و قلبم به تپش افتاد . بعد از ناهار در حالی که دلهره ی آمدن خواستگار را داشتم با کمک رویا نظافت خانه را تکمیل کردیم . شب شده بود و […]

خیلی خون ریخته شده تا شما تربیت بشی
بدون پا هم میتونی به اسلام خدمت کنی

خیلی خون ریخته شده تا شما تربیت بشی

25 بهمن ماه 1363 در عملیات منطقه کلب رضاخان ، در بالای یکی از ارتفاعات با مسئولیت جانشینی گردان امام سجاد صلوات الله علیه مجروح شدم . این جراحت منجر به عارضه نخاعی شد . مدتی در بیمارستان جم تهران بستری بودم . در این مدت شهید کاوه هر از چند گاهی به ملاقاتم می […]

این چیز ها ممکنه ما رو از مسیر منحرف کنه !
هرگز آن عصبانیتش از یادم نمیرود

این چیز ها ممکنه ما رو از مسیر منحرف کنه !

او (شهید عبدالحسین برونسی ) جبهه ماند و من آمدم مشهد ، مرخصی ، صبح روز بعد رفتم ملک آباد ، مقر سپاه . یکی از مسئولین رده بالای سپاه گفت : به هرکدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم ، یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده . مکث کرد و ادامه داد : […]

قرار گذاشتیم من به روح الله فقه و اصول یاد بدم و اون به من خطاطی
گفتم کجا ؟ گفتا به خون

قرار گذاشتیم من به روح الله فقه و اصول یاد بدم و اون به من خطاطی

روح الله استاد سطح عالی یا شاید ممتاز کانون خوشنویسان بود . کلاس تدریس هم داشت . یک برهه ای بهش گفتم من بهت فقه و اصول یاد میدم و تو هم در عوض بهم خطاطی یاد بده که رفت و برام چند تا کتاب سرخط خطاطی گرفت و با هم یک مدتی کار میکردیم […]

تصور میکردند با رحلت امام فروپاشی نظام مقدس آغاز میشود
از بیست و سوم تیر هفتاد و هشت تا نهم دیماه هشتاد و هشت

تصور میکردند با رحلت امام فروپاشی نظام مقدس آغاز میشود

دشمنان ما تصور میکردند با رحلت امام، آغاز فروپاشی این نظام مقدس کلید زده خواهد شد. آنها خیال میکردند امام که رفت، بتدریج این شعله خاموش خواهد شد، این چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشییع جنازه‌ی امام، آن احساسات مردم، آن حرکت عظیم مردم در حمایت از کاری که خبرگان کردند، اینها را مایوس […]

اون پرستیژی که میخواد با بی احترامی به سادات باشه ، میخوام اصلا نباشه
پرستیژ فرماندهی

اون پرستیژی که میخواد با بی احترامی به سادات باشه ، میخوام اصلا نباشه

علاقه ی خاصی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) داشت ، هم نسیت به سادات و فرزندان ایشان . عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر ، چادر ، خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد […]

ما دنبال یک کودتاچی می‌گردیم
بروید پادگان دوکوهه را تحویل بگیرید

ما دنبال یک کودتاچی می‌گردیم

جنگ که شروع شد همه بلاتکلیف بودند؛ یک عده خانواده‌شان را از شهر بیرون بردند، عده‌ای هم با دست خالی از ورود عراقی‌ها به داخل شهر و تعرضات آن‌ها جلوگیری می‌کردند. ستاد عملیات در هتل آبادان تشکیل شد و فرماندة سپاه به آن‌جا رفت‌و‌آمد می‌کرد. جبهه‌های مختلفی در آبادان بود؛ از جمله جبهة فیاضیه، ذوالفقاری […]

ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم
همه ما مكلفیم و وظیفه داریم

ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم

وصیت نامه شهید حاج حسین خرازی بسم رب الصدیقین خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: – ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی […]

کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی خواهد … یا حقّی یا باطل … راستی من کجا هستم؟
دلنوشته ی شهید عباس دانشگر

کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی خواهد … یا حقّی یا باطل … راستی من کجا هستم؟

دلنوشته ی شهید عباس دانشگر (شهید عباس دانشگر این نوشته را اواخر سال (1394) در ایران به رشته تحریر در آورده است .   دنیا بوی خون گرفته است. ظلمتِ ظلمِ ظالم بر عالم، پرده افکنده است. آه ای کودک سوری…؛ آه ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده…؛ قدری […]

از بین شهدا یکی را انتخاب کنید و با او رفیق و به اصطلاح ندار شوید
توصیه شهید حاج قاسم سلیمانی

از بین شهدا یکی را انتخاب کنید و با او رفیق و به اصطلاح ندار شوید

توصیه ی من به شما جوانان این است که ضمن اینکه شهید شناسی و معرفت شناسی را انجام میدهید ، کاری کنید که شهداء نصب العین و جزئی از وجودتان شوند . همانگونه که در نزدیکی با بعضی از دوستان خود رفیق و ندار هستید ، از بین شهدا نیز یکی را انتخاب کنید و […]

کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده, دلمونو اشغال می کرد
وصیت نامه شهید قدیر سرلک

کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده, دلمونو اشغال می کرد

با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم: “کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.” _کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال […]

گروه های ضد انقلاب کردستان به روایت شهید ابراهیم همّت
وضعیت مناطق کردن نشین ، پس از پیروزی انقلاب

گروه های ضد انقلاب کردستان به روایت شهید ابراهیم همّت

مروری بر زمینه ی تاریخی قضایای کردستان بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی با سلام به محضر امام امت ، خمینی کبیر و امت امام و شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و خصوصا شهدای مظلوم کردستان بنده عرایض خودم را آغاز […]

جایی بمونی خودت باشی و آقا ، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره
این خوشگل ترین شهادته

جایی بمونی خودت باشی و آقا ، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره

نیمه شب بود که آمدیم مسجد . ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد . بعد هم رفت خانه . از مادر و خانواده اش هم خداخافظی کرد . از مادر خواست که برای شهادتش دعا کند . صبح زود هم راهی منطقه شدیم . ابراهیم کمتر حرف میزد . بیشتر مشغول ذکر یا قرآن بود […]

میگفتن کاوه کوموله بوده ، حرفش میشه پولاشونو برمیداره میاره سپاه
چند شایعه درباره شهید کاوه

میگفتن کاوه کوموله بوده ، حرفش میشه پولاشونو برمیداره میاره سپاه

آن زمان شایعات بسیار عحیبی در مورد محمود (کاوه) بر سر زبان ها بود که کم و بیش از این طرف و آن طرف به گوش ما هم میرسید . مثلا یکی از بسیجی ها که از نیروهای خود تیپ بود ، میگفت : کاوه عامل نفوذی سپاه توی کوموله بوده … دیگری میگفت : […]

او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است
شهید مصطفی ردانی پور

او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است

طلبه ی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجئ می آورد . قدرت بیان او بسیار بالا بود . مخصوصا زمانی که از امام زمان (عج) میگفت  . آنقدر عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند . عملیات فتح المبین به اهداف خود دست یافت . اما تعداد مجروحان […]

امروز مدرسه دیر نشد
روایت پدر شهید عباس دانشگر

امروز مدرسه دیر نشد

روایت پدر شهید عباس دانشگر : برای حضور به موقع در مسجد ، یک رادیوی قدیمی در آشپزخانه بود که همیشه قبل از اذان آن را روشن میکردم تا اعضای خانواده متوجه نماز باشند . گاهی هم که فراموش میکردم رادیو را روشن کنم میدیدم عباس و برادرانش وضو نگرفتند . به کنایه میگفتم : […]