زندگینامه و فضیلت های حمزه سیدالشهدا (ع) در روایات عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است وقتی سند موقعیت شهید کهن به نام گردان تخریب خورد جانباز فتنه تقلب شهید مصطفی صدرزاده چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری نحوه شهادت حاج موسی انصاری ، اوس اکبر عزیز زاده و امیر تابش حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟ ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب
هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت. دفعه اول حدود بیست روز طول کشید و کسی خبر نداشت. چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصی نمی زد. نمی گفت که کجا رفته، تا اینکه برگشت و تعریف کرد که در مناطق نبرد […]
فرماندهان عزیزی چون باکری ، همت ، زنگی آبادی ، کازرونی ، میرحسینی و دیگران در دانشکده ها درس نخواندند . بلکه در میدان عملی جنگ پرورش یافتند . لذا کسی که فرمانده گردان بود و مسئولیت یک محور را بر عهده داشت ، انتخاب او کاملا دقیق بود . بعضی از برادران در اواخر […]
در کربلا رفتنها گاهی بعضی اذیتش میکردند، غر میزدند. یک روز بهش گفتم: داداش! اینهایی را که اذیتت میکنند خب با خودت نبر، بگو جا ندارم، یک بهانهای بیاور. به من گفت: آنها را من دعوت نکردم که من بگویم نیایید. به آسانی که به آدم اجر نمیدهند، اجر مال سختیاش است. من اگر پیرها […]
از همان کوچکی یک حس بدبینی نسیت باین مردم در من پیدا شد که هرچه بزرگتر و در امور اجتماعی داناتر و بیناتر گردیدم روشن و استوار تر گردید که این یک حقیقت مهم اجتماعی ایران بود که بسیاری سرها را بباد داده و میدهد و خواهد داد . و یکی از بزرگ ترین خوشبختی […]
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم . بعد از مرگ پدربزرگ خود در محیطی ماتمزده بدنیا آمده ام . زود بگویم که خیلی زود حافظه ام بکار افتاد . چند ماهی از تولدم تگذشته بوده که در همه چیز بروشنی میدیدم . امروز مثل اینکه دیروز بود روشن میبینم که در […]
خیلی سخت است به اش گفتم:«این لبنیاتیه که کارش خوب بود، مزد هم زیاد داد که!» سرش را این طرف و آن طرف تکان داد گفت:« این یکی باز از او سبزی فروشه بدتره.» «چطور؟» کم فروشی می کنه تو کارش غش داره، جنس بد رو قاطی جنس خوب می کنه و به قیمت بالاتر […]
ایام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجیبی در این کشور رخ می داد. دستور رسیده بود که بسیجی ها برنامه ایست و بازرسی را فعال کنند. بچه های بسیج مسجد، در حوالی میدان شهید محلاتی برنامه ایست و بازرسی را آغاز کردند. هادی با یکی دیگر از بسیجی ها که مسلح بود با یک […]
من باورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته میشود، حداقل تیتر همه روزنامههای ما این جمله باشد که: «فاتح خرمشهر شهید شد.» همان طوری که بزرگی از ما در ادبیات، در هنر، در هر چیزی از بین میرود یا فوت میکند، ما بلافاصله برای او تیتری داریم. مثلاً پدر علم ریاضی ایران […]
کسی هروقت یک عزیزی را از دست میدهد ، یک سال ، دوسال یا چهل روز به یادش هست ، اسم او را مبیرد . کمتر اتفاق می افتد یک مدت وطلانی آدم درگیر کسی بشود که او را از دست داده است . نوزده سال احمد کاظمی به یاد شهید خرازی ، حسین حسین […]
اگر کشور و دولت سوریه یک حاج همّت و یک حسین خرازی و یک کاظمی از خودشان مثل اینها داشت ، این کشور بیمه بود . هیچ یک از تهاجم ها در آن تاثیر نداشت . اما حلقه مفقوده ، وجود چنین انسان هایی است که در دوران دفاع مقدس ما به وجود آمد و […]
شهریور 1390 بود. توی مسجد نشسته بودیم و با هادی صحبت می کردم. می دانست من طلبه حوزه علمیه هستم. صحبت بر سر ادامه زندگی و کار و تحصیل بود. گفتم: آقا هادی شما توی همان بازار آهن مشغول هستی؟ نگاه معنی داری به چهره من انداخت و بعد از کمی مکث گفت: می خوام […]
این سخنان را از خیلی ها شنیدم. اینکه هادی ویژگی های خاصی داشت. همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. اهل ذکر بود. گاهی به شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم. یا می گفت : امروز هزار بار ذکر یا حسین گفتم، […]
یادم هست در خاطرات ابراهیم هادی خواندم که همیشه به دنبال گره گشایی از مشکلات مردم بود. این شهید والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام همیشه جیبم پر پول باشد تا گره از مشکلات مردم بگشایم. من دقیقاً چنین شخصیتی را در هادی ذوالفقاری دیدم. او ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار […]
ورود هادی به مسجد، با مراسم یادواره شهدا بود. به قول زنده یاد سید علی مصطفوی (همسفر شهدا)، هادی را شهدا انتخاب کردند. از روزی که هادی را شناختیم همیشه برای مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت. اگر می گفتیم فلان مسجد می خواهند یادواره شهدا برگزار کنند و کمک می خواهند دریغ نمی کرد. […]
رفاقت های زمان جنگ هم عجیب بود . یک فرمانده داشتیم به اسم ماشاءالله رشیدی که فرمانده گروهانی داشت به اسم زکی زاده . شب عملیات کربلای پنج میخواست وارد عمل شود . دم خط به سنگر من آمد و گفت : فلانی ! من و زکی زاده با هم عهد بستیم که هرکداممان زودتر […]
علی هاشمی گمنام بود و این بارزترین خصوصیت این فرمانده است چرا که امروز مصادیق او در میان ما سخت پیدا میشود. این طبیعی است که کسی که گمنام است بسیاری از فضایلش نیز گمنام باقی خواهد ماند. علی هاشمی در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی […]
لباس پلنگی نو و بسیار زیبایی پوشیده بود . موتورش را تمیز کرد . گفتم : هادی جان کجا ؟ مگه میخوای بری عملیات ؟ یکی دیگه از بچه ها گفت : این لباس کماندویی رو از کجا آوردی ؟ نکنه خبرایی هست و ما نمیدونیم ؟ خندید و گفت : امروز میخوان جلوی دانشگاه […]
این سه نفر آخرین امید صدام را نا امید کردند … شهید رضا اردستانی – شهید حسین انور – شهید حسین ظاهری عملیات الی بیتِ المقدس یکی از بزرگترین عملیات های دفاع مقدس بود . رزمندگان اسلام در ساعت سی دقیقه ی بامداد 10 اردیبهشت ماه سال 1361 با هدف آزادسازی خرمشهر این عملیات را […]
امام علی علیه السلام در بیان صفات یکی از دوستانش میفرماید : در گذشته برادری داشتم در راه خدا که دنیا در برابر دیدگان او کوچک بود و … امام علیه السلام ، کوچک دیدن دنیا را یکی از صفات برجسته ی این دوست خود میداند . اگر بخواهیم مصطفی را در یک جمله تعریف […]
تصمیم گرفته بود که به مدرسه برنگردد . خیلی توی فکر بود . میگفت : دوست دارم بروم حوزه علمیه اما! امانمیدانم الان بروم حوزه یا اینکه درس هنرستانم را تمام کنم بعد برای حوزه اقدام کنم . فردا صبح رفا دنبال ثبت نام حوزه . پرسیدم : چی شد ؟ تصمیم گرفتی طلبه بشی […]
دوستی من با هادی ادامه داشت زمانی که هادی در منزل ما کار می کرد او را بهتر شناختم بسیار فعال و با ایمان بود حتی یکبار هم ندیدم که در منزل ما سرش را بالا بیاورد . چندبار خانم من که جای مادر هادی بود برایش آب آورد . هادی فقط زمین را نگاه […]
یک پیرمردی نود ساله عصا به دست را در والفجر یک دیدم . نه این که اهل خوزستان یا بستان باشد و برای دفاع از ناموسش آمده باشد . اهل زهک زابل بود . دستانش میلرزید ، و یک عینک ته استکانی بر روی چشمانش بود . سلاح هم دستش نبود . به شهید میرحسینی […]
شایعه شده بود : علی هاشمی که زبان صدام را خوب میفهمد ، با بعثی ها سازش کرده و تسلیم ارتش بعث عراق شده . اما بعضی فرماندهان میگفتند شاید طرّاح عملیات خیبر و فرمانده قرارگاه نصرت اسیر بعثی ها شده باشد … تصمیم فرماندهان قاطع بود . برای حفاظت از علی هاشمی نباید هیچ […]
شهدا مانند ستاره های آسمانی ، راه را مشخص و آینده را ترسیم میکنند . در خاطرات ، کلام ، و وصیت نامه شهدا رازیست که حرکت به سمت ظهور را سرعت میبخشد . مثل وصیتنامه شهید عبدالرضا … شهید سید عبدالرضا موسوی دانشجوی اخراجی از دانشگاه حکومت پهلوی و زندانی سیاسی ساواک بود که […]
خب من میخواهم این را عرض بکنم: اکثر شماها جوان هستید؛ یعنی یک فرصت بزرگی پیش رو دارید؛ انشاءالله پنجاه سال، شصت سال بعد از این، فرصت دارید که زندگی کنید؛ در این مدّتی که پیش روی شما هست، حوادثی رخ خواهد داد، مسائلی پیش خواهد آمد: خوشیها هست، ناخوشیها هست ــ شوخی نیست چهل […]