• امروز : شنبه, ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴
پای کار وایسید ، ما ها باید بمونیم

خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود

  • کد خبر : 3470
خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود

شهید سید محمد زینال حسینی ، دومین فرمانده گردان تخریب ، از لحاظ نظامی خیلی توانمند و قدرتمند بود . شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده اول گردان ) معمولا کارهای فرماندهی و ستادی رو انجام میداد ، یعنی جلسات لشکر رو می رفت و بیشتر بیرون بود . آموزش بچه های گردان و تربیت […]

شهید سید محمد زینال حسینی ، دومین فرمانده گردان تخریب ، از لحاظ نظامی خیلی توانمند و قدرتمند بود . شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده اول گردان ) معمولا کارهای فرماندهی و ستادی رو انجام میداد ، یعنی جلسات لشکر رو می رفت و بیشتر بیرون بود . آموزش بچه های گردان و تربیت بچه های گردان از لحاظ نظامی دست سید محمد بود . توی عملیات هم سید محمد بچه ها رو مینشوند پای معبر . سید محمد کار نظامی رو شروع میکرد به انجام دادن وخیالش هم راحت بود ک۶ فرمانده و مسئول ، شهید حاج عبدالله هست .
سید محمد به لحاظ نظامی خیلی قدرتمند بود . این ادم قدرتمند از شهید حاج قاسم اصغری بعنوان یک نیروی توانمند که باید الگوی دیگران باشه تعریف میکرد و میگفت مثل برادر اصغری باشید .
من یادمه سید محمد میگفت ما میاییم نیرو ها رو بصورت تخصصی آموزش میدیم ولی یک سری نیروهای رزمی که اصول جنگ رو بلدن و تاکتیک های جانگ رو یاد گرفتن ، با همون یک ماهی که آموزش دیدن میخوان بیان جبهه و بعد از سه ماه میخوان تسویه بگیرن و برگردن برن تهران ! حالا یا کاری دارن یا درس دارن ، یا زندگی دارن . میرن تهران و شش ماه یا سه ماه بعد دوباره برمیگردن جبهه و دوباره که اومدن ، میرن یه گردان دیگه . مشکلی هم پیش نمیاد . بالاخره کار گردان های پیاده هم راه میوفته .
ولی گردان تخریب اینطور نیست که مثلاً یکی بیاد بگه من قبلا آموزش دیدم و یاد گرفتم ، حالا اومدم برای شرکت در عملیات . آموزش های نیرو ها با اون چیزی که بتونه توی کار پیاده کنه فرق داره . ما آموزش میدیم ، سرمایه گذاری می کنیم تا نیرو بتونه برسه به جایی که بتونه آموزش ها رو توی کار پیاده کنه . اونوقت نیرو میاد میگه : سه ماه ماموریت من تموم شد و حالا می خوام برم . نیروی اینجوری به درد گردان ما نمیخوره .

سید محمد این مطالب رو توضیح میداد و بعد می گفت که من هم اون اوایل که اومدم جبهه ، اومده بودم که سه ماه بمونم و برم چون اعزام‌ها سه ماه بود . سه ماه که تموم شد یکی از بچه ها شهید شد . اون شهید من رو نگه داشت و بعد به خاطر خون شهید موندم . دوباره یک کس دیگه ای شهید شد و همینجوری من هم موندگار شدم .
من اگر یک سره توی اینجا موندم ، خون شهدا من رو نگه داشته . شما ها رفیقاتون شهید میشن کجا میخواید ول کنید برید ؟

سید محمد یک سری حرف های اینجوری میزد و میگفت: پای کار وایسید ، ما ها باید بمونیم . خیال نکنید که من با شما فرقی دارم ، من باید بمونم ، شما میتونید برید و بیاید . من هم که مثل شما بودم دلم میخواست برم و بیام اما وقتی دیدم که تکلیف اینه و شرایط اینجوریه و برای خون شهدا باید پاسخگو باشیم ، تصمیم گرفتم بمونم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3470
  • نویسنده : حاج مسعود میسوری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

10خرداد
مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی
ماموریت مین‌گذاری و پشتیبانی در ارتفاعات ملخ خور پاوه

مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی

01خرداد
شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده
روزهای پس از عملیات سیدالشهداء به روایت حاج حسن نسیمی

شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده

26اردیبهشت
روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی

ثبت دیدگاه