شهید مجید عسکری بچه شهر ری بود. از زمان ورود به گردانش تا شهادتش مدت کمی در گردان بود . زمانی که می خواست برای عملیات برود با هم دوست شده بودیم. شبی که می خواست به عملیات برود به من گفت : من فردا شهید می شوم و این ساعت را می خواهم به شما یادگاری بدهم .
ساعت را به من داد و ساعتش پیش من ماند . آخرش هم ساعت را گم کردم.