• امروز : سه شنبه, ۱۱ آذر , ۱۴۰۴
از غار در ارتفاع قمیش تا پل معلق شهید کلهر

عملیات بیت المقدس چهار به روایت حاج سید حمید موسوی

عملیات بیت المقدس چهار به روایت حاج سید حمید موسوی

در عملیات بیت المقدس چهار همراه به تعدادی از تخریبچی ها به ارتفاعات قمیش اعزام شدیم . ما نمی دانستیم که کجا می رویم . آن ارتفاع قَمیش هم یک ارتفاع عظیم بود. بعد از پیمایش این ارتفاعات ما را نزدیک پل آوردند . ما در یک غاری رفتیم . بی سرو صدا آنجا ماندیم […]

در عملیات بیت المقدس چهار همراه به تعدادی از تخریبچی ها به ارتفاعات قمیش اعزام شدیم . ما نمی دانستیم که کجا می رویم . آن ارتفاع قَمیش هم یک ارتفاع عظیم بود. بعد از پیمایش این ارتفاعات ما را نزدیک پل آوردند . ما در یک غاری رفتیم . بی سرو صدا آنجا ماندیم تا زمان عملیات .

زمان عملیات از آن غار بیرون آمدیم که خیلی هم وحشتناک بود . ما باید بوسیله ی پل ، از یک طرف رودخانه به آن طرف می رفتیم . ارتفاع خیلی زیاد بود . صدای شُرشُر آب و تکان خوردن پل خیلی بود .

ما از قبل پل را ندیده بودیم و این در عملیات های قبل نیز مرسوم بود . معمولا در عملیات ها فقط بچه های اطلاعات عملیات و آن دسته از تخریبچی هایی که همراه این عزیزان به شناسایی رفته بودند که معبر بزنند تا مسیر را باز کنند ، در جریان بودند که به کدام صحنه می رویم .

البته پل ابتکاری بود و تکان می خورد اما طوری نبود که بیوفتیم . چوب و دسته برایش گذاشته بودند ، اما خب سخت بود . ما صحیح و سالم رفتیم و صحیح و سالم بر گشتیم .

قبل از عملیات در گاو داری بودیم. مقر ما در یک گاوداری در میاندوآب بود و در آن اسکان داشتیم. یک بزرگواری بود از بچه های اطلاعات عملیات که برادر من را می شناخت . اغلب دوستانی که اطلاعات عملیات و تخریب بودند، برادر من را به جهت اینکه در تخریب بود می شناختند. آن آقا خیلی هیکی و درشت اندام بود. در گاوداری با بچه هایی که آنجا بودند ، در مورد مجروح و شهید شدن صحبت شد . من در این وادی ها نبودم که شهید شوم . آن آقا که هیکلی بود گفت اگر من مجروح شدم چه کسی من را برمی گرداند ؟ همه ساکت شدند .

من در عالم لوطی گری گفتم : داداش !

من هستم و بر می گردم و تو را هم با خودم برمیگردانم . اصلا غمت نباشه…

این حرف از دهن من بیرون پرید که ای کاش نمی گفتم . من فقط از سر دلسوزی گفتم که من بر می گردم و شما را می آورم. خلاصه حرکت کردیم و از پل رد شدیم ، تا بالای زانو برف باریده بود. من هم جثه ی نحیف و لاغر و ضعیفی داشتم و بچه سن بودم . ابتدای پل ، فرمانده ی یکی از گردان ها آنجا بود. شاید هم فرمانده گردان نبود و معاون بود که خودش بالا نیامد. خودش ایستاده بود و همه را بالا می فرستاد.

ما رفتیم بالا و الله اکبر گفتیم و نارنجک انداختیم و زد و خوردی شد .

در حین درگیری من دیدم آن آقای هیکلی تیر خورده و روی زمین افتاده و دست روی شکمش گذاشته است و به خودش می پیچد .

گفت سید به من کمک کن. من خودم را نمی توانستم بالا بیارم ، تا زانو در برف رفته بودم. پنج نفر نیرو آن را صدا کردم  و داخل سنگر عراقی ها گذاشتیم که در امان بماند .

بعداً که پایین آمدیم فهمیدیم که شهید شده است . یکی به من گفت از بچه های خودی یک نفر نارنجک انداخته داخل سنگر ، من پاهایم سست شد به خاطر آن وعده ای که داده بودم و خلف وعده کردم . امیدوارم خدا از سرتقصیراتم بگذرد.

بعد از اتمام عملیات ، وقتی داشتیم برمیگشتیم ، عراق پاتک می زد و هوا را روشن کرده بود . من در رفت پل را به یاد دارم اما در برگشت یادم نیست که از روی پل برگشتیم یا از جای دیگر . وجب به وجب را عراق می زد و هر لحظه فکر می کردیم که در حال مردن هستیم.

در مسیر بازگشت که من می آمدم ، دیدم در یک چادر خمپاره خورده بود و شش نفر از فرماندهان شهید شدند . تعداد دقیق یادم نیست اما تعداد زیاد بود. از کنار این ها رد شدم و برگشتم عقب . می خواستم غسل مس میت کنم . یخ آب انبار را شکستم و به داخلش رفتم و خون ها را پاک می کردم…

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2831

بیشتر بخوانید

03شهریور
پسته ای که روی زمین افتاده بود
مسئول تدارکات گردان ، شهید حسین کاشانی

پسته ای که روی زمین افتاده بود

24دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

21دی
شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.