• امروز : دوشنبه, ۲۸ مهر , ۱۴۰۴
من محمود تقی‌زاده، اهل لاهیجان هستم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمود تقی زاده

  • کد خبر : 6763
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمود تقی زاده

من محمود تقی‌زاده، اهل لاهیجان هستم. در شناسنامه‌ام نام مهدی و فامیلی ام با پسوند تقی‌زاده رشتی ثبت شده است. سال ۱۳۶۰ یا ۱۳۶۱ برای اعزام به منطقه، به پادگان منجیل رفتیم. هفت یا هشت ماه از جنگ گذشته بود که به منجیل رفتیم. در آنجا به ما گفتند سنتان پایین است و باید برگردید. […]

من محمود تقی‌زاده، اهل لاهیجان هستم. در شناسنامه‌ام نام مهدی و فامیلی ام با پسوند تقی‌زاده رشتی ثبت شده است. سال ۱۳۶۰ یا ۱۳۶۱ برای اعزام به منطقه، به پادگان منجیل رفتیم. هفت یا هشت ماه از جنگ گذشته بود که به منجیل رفتیم. در آنجا به ما گفتند سنتان پایین است و باید برگردید. بنابراین بازگشتیم ولی نزدیک به یک سال پیگیر ماجرا بودم. به این سو و آن سو رفتم، حتی به دیدار امام جمعه رفتم. گویا مقرراتی وجود داشت و رضایت خانواده لازم بود. این کارها را انجام دادیم و بالاخره در سال ۱۳۶۱ موفق شدیم به جبهه اعزام شویم.

زمانی که برای آموزش می‌رفتیم، عملیات رمضان آغاز شده بود. در اواخر دوره آموزشی مان بودیم که تقاضا کردیم ما را به جبهه جنوب ببرند. در آن زمان در پادگان منجیل دوره می‌دیدیم اما به ما گفتند که مأموریت شما کردستان است. پس ما را به آنجا بردند. پس از اتمام ماموریت، پنج روز مرخصی گرفتیم و مجدد برگشتیم. فکر کنم در چهارم یا پنجم مردادماه ۱۳۶۱ بود که به سمت اسلام‌آباد غرب حرکت کردیم. در آنجا تجهیز شدیم و سپس به کرمانشاه و سنندج رفتیم. چون در آن زمان امنیت جاده‌ها کامل نبود، با اسکورت ارتش به مریوان رفتیم و سه ماه در آنجا ماندیم.

پس از مریوان، به اسلام‌آباد بازگشتیم تا کارهایمان را انجام دهیم و برگردیم اما به ما گفتند عملیاتی در جنوب در پیش است و به نیروی داوطلب نیاز دارند. بنابراین داوطلب شدیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. در عملیات محرم در دهلران شرکت کردیم و در آنجا مجروح شدم. پس از دو ماه بستری در بیمارستان، بهبود یافتم و حدود یک ماه و نیم بعد، یکی از دوستانم به نام حشمت‌الله عشوری به دیدارم آمد. او گفت که چون ما در مریوان بسیجی بودیم و در پایگاه مرزی تپه هاجر نگهبانی می‌دادیم، می‌توانیم برای گذراندن دوره پاسداری یکساله اقدام کنیم.

پس از پایان آن دوره، با ماشین شخصی و اتوبوس به مریوان رفتیم. در آن زمان تشکیلات سپاه بسیار ساده بود و تنها شامل بخش‌های پذیرش، کارگزینی و امور مالی می‌شد. به کارگزینی رفتیم و فرم پر کردیم. پس از تأیید، به ما گفتند برای تکمیل فرآیند باید به دزفول برویم. مدتی در آن منطقه بودیم و سپس بازگشتیم و به «جون‌دلا» رفتیم. در کل، سه تا چهار سال در کردستان ماندیم.

تا سال ۱۳۶۵ در کردستان بودم و چندین مأموریت برون‌مرزی داشتم. از مریوان به مناطق دیگری مانند سید صادق، حلبچه، خرمال و دربندیخان می‌رفتیم. با پیشمرگ‌های بارزانی هم همکاری می‌کردیم. در یکی از این مأموریت‌های زمستانی، در حین بازگشت، پانزده نفر از همرزمانمان به شهادت رسیدند، اسیر شدند یا جانباز شدند. ما به مریوان بازگشتیم.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6763
  • راوی یا نویسنده : حاج محمود تقی زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

28مهر
عملیات مرصاد به روایت حاج محمود تقی زاده
تیپ ویژه پاسداران در عملیات مرصاد

عملیات مرصاد به روایت حاج محمود تقی زاده

28مهر
عملیات فتح چهار به روایت حاج محمود تقی زاده
از فاصله نزدیک به رصدخانه و رادار شلیک کردیم

عملیات فتح چهار به روایت حاج محمود تقی زاده

28مهر
شهید علائمی دارد که قبل از شهادتش بروز پیدا میکند
اصغر سیامکی شهیدی بود که شهید شد

شهید علائمی دارد که قبل از شهادتش بروز پیدا میکند

ثبت دیدگاه