• امروز : شنبه, ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴
در واقع من فقط تاریخ را نقل میکنم

خاطره ای که از تفحص شهدا دارم

  • کد خبر : 5031
خاطره ای که از تفحص شهدا دارم

سال های هزار و سیصد و هفتاد و هفتاد و یک ، دورانی بود که گروه های تفحص تشکیل شده بودند و و کار تفحص راه اندازی شده بود . این زمان را کاملا در خاطر دارم چون یادم هست که من در همان سال به حج تمتع مشرف شده بودم . ما در فکه […]

سال های هزار و سیصد و هفتاد و هفتاد و یک ، دورانی بود که گروه های تفحص تشکیل شده بودند و و کار تفحص راه اندازی شده بود .
این زمان را کاملا در خاطر دارم چون یادم هست که من در همان سال به حج تمتع مشرف شده بودم . ما در فکه کار تفحص را انجام می دادیم .و در گرمای بالای ۵۰ درجه ، به دنبال پیکر شهدا ما می گشتیم . یادم هست که پیکر یکی از شهدایی که در تفحص پیدا کردیم ، کاملا سالم بود . برای من خیلی عجیب بود که پیکر شهید ما در این گرمای بالای ۵۰ درجه ، زیر آن آفتاب سوزان و گرم فکه ، صحیح و سالم است . چهره و فیزیکش نمایان بود ، قمقمه اش به کمرش بود و همه چیز مرتب بود . همه ی آن تجهیراتی که آن روزها مرسوم بود ، همه اش صحیح و سالم بود . در اطرافش ، در آن شرایط ، علف روییده بود و سبز شده بود . حتی یادم هست که وقتی قمقمه آب این شهید بزرگوار را برداشتیم ، دیدیم آب داخل قمقمه خنک بود . به یکی از رفقایی که آنجا حضور داشتند ، از قمقمه آب دادیم .

برای ما این موضوع تبدیل به یک سوال و مسئله شده بود ‌که این پیکر چرا سالم است ؟ این پیکر کجای عالم است ؟ کجای خاک است ؟ کجای این زمین است ؟ آن داستان چی هست ؟ ، این ها موضوعاتی است که من چه آن روز و چه امروز ، دلیلش را نمیدانم ولی به هر جهت ، علی رغم این که به این ادراک نرسیدم ، ولی به واقع من فقط تاریخ را نقل میکنم . یعنی روایت گر این تاریخ هستم .
اگر خیلی ساده بخواهم این موضوع را بیان کنم باید بگویم ، من از این مشاهده بهره نبردم ولی این اتفاق در آن مقطع از زمان رخ داد .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5031
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

10خرداد
مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی
ماموریت مین‌گذاری و پشتیبانی در ارتفاعات ملخ خور پاوه

مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی

01خرداد
شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده
روزهای پس از عملیات سیدالشهداء به روایت حاج حسن نسیمی

شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده

26اردیبهشت
روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی

ثبت دیدگاه