وقتی شهید مدرس بودجه سال 1306 را مینگرد که در آن مبلغی برای اضافه حقوق نمایندگان مجلس، که خود نیز از آن قبیله بود، اختصاص دادهاند، بحث ولایت و وکالت را مطرح میسازد و با آن بحث، مخالفت خود را اعلام مینماید.
او میگوید: «گمان میکنم ما که آمدهایم اینجا، میگوییم وکیلیم؛ ولی نیستیم. ولی آن کسی است که آنچه خودش مستقلا صلاح میداند اجرا کند. وکیل این است که نظر موکلین را بداند. بنده از تمام موکلین خودم که سی کرور باشند، یکی را نمیدانم که راضی باشد حقوقتان را 300 تومان بکنیم. چرا؟ برای آنکه ندارند… ندارند… فقیرند… بیچیزند.»
آیتالله مدرس روزی آیتالله سید رضا فیروزآبادی را که از مجتهدان و عالمان شهر ری بود و عدهای دیگر از رجال سیاسی را به منزل خود دعوت کرد و خطاب به آنان گفت: «شما به این حقوقی که از مجلس میگیرید نیازی ندارید. پول آن را جمع کرده و به وسیله آن بیمارستانی درست کنید تا هم نام نیکی از شما باقی بماند و هم مردم از آن بهرهمند شوند و در حقتان دعای خیر کنند.»
مدعوین پیشنهاد مدرس را قبول کردند و فیروزآبادی مأمور این کار شد. باغی را در شهر ری از قرار متری یک قران خریدند و عدهای خیر نیز به جمع مزبور پیوستند. بخش اول بیمارستان که احداث و آماده شد، مدرس پیشنهاد کرد که بیمارستان به نام فیروزآبادی نامگذاری شود؛ چون زحمات ساختمان آن به عهده وی بود.
فیروزآبادی تا پایان عمر در این بیمارستان به خدمت مشغول بود.
























































