• امروز : دوشنبه, ۲۸ مهر , ۱۴۰۴
این‌گونه از همه تعلقات دنیوی رها شده بود

اگر عکس فرزندم مانع شهادت من شود آن را پاره می‌کنم و در آب می‌اندازم

  • کد خبر : 6745
اگر عکس فرزندم مانع شهادت من شود آن را پاره می‌کنم و در آب می‌اندازم

از دیگر شهدای گردان می‌توان به طلبه شهید رضا سلیمانی و شهید رحیم خطیب اشاره کرد. این دو، بچه‌های محله طالقانی تبریز بودند و بسیار شوخ‌طبع. با این حال، در اعمالشان بسیار متعبد بودند. مطابق روایاتی که داریم، آن‌ها هم در ابتدای غذا و هم در انتهای آن، نمک می‌خوردند تا غذا راحت‌تر هضم شود. […]

از دیگر شهدای گردان می‌توان به طلبه شهید رضا سلیمانی و شهید رحیم خطیب اشاره کرد. این دو، بچه‌های محله طالقانی تبریز بودند و بسیار شوخ‌طبع. با این حال، در اعمالشان بسیار متعبد بودند. مطابق روایاتی که داریم، آن‌ها هم در ابتدای غذا و هم در انتهای آن، نمک می‌خوردند تا غذا راحت‌تر هضم شود.

هر دو اهل نماز شب بودند. یک شب، پس از عملیات کربلای ۵، رضا در حال نماز شب بود که رحیم آمد و با دمپایی و کفش به پشت سر رضا زد. وقتی رضا عصبانی شد، رحیم عذرخواهی کرد. با این شوخ‌طبعی، هر دو مستحبات نماز را به‌جا می‌آوردند.

در عملیات بدر، حدود ظهر، به ما به عنوان نیروی گردان تخریب مأموریتی برای اعزام به گردان امام حسین داده شده بود و ما همراه آن‌ها بودیم. در آن عملیات، کار تخریب چندان گسترده نبود.

در همان روز، با شهید علوی که از خانواده‌ای مذهبی بود  صیغه اخوت خواندیم. در آن شرایط، ایشان داشت یک انار می‌خورد و یک تیکه‌اش را بریده بود. من بقیه انار را برداشتم و خوردم. گفت: «حسین! همشو خوردی!» این‌گونه تعاملات ساده و صمیمی داشتیم.

همان روز، سید عبدالله، محمدرضا باصر و عباسی که هر دو مداح بودند  نیز با ما بودند. محمدرضا عباسی آمد و گفت: «به به! بالاخره پیدا کردیم. حالا می‌رویم پیش روحانی تا صیغه اخوت بخوانیم.» رفتیم. نام آن روحانی را اکنون یادم نیست، اما گفت: «حاج آقا، من می‌خواهم صیغه اخوت بخوانم.» صیغه خوانده شد.

هنگام رفتن به سوی خط مقدم، شهید علوی که فرزند کوچکی به نام علی داشت و امروز زنده است، عکسی از پسرش را از جیبش بیرون آورد. آن عکس را نگاه کرد و گفت: «ای خدا! اگر این عکس میان من و تو مانع شود و مرا قبول نکنی و شهید نکنی، آن را پاره می‌کنم و در آب می‌اندازم.»

 

سپس عکس را پاره کرد و در آب انداخت. در عملیات بدر، این‌گونه از همه تعلقات دنیوی رها شده بود. شهدای ما، آزادی‌طلبان حقیقی راه خدا بودند.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6745
  • راوی یا نویسنده : حاج حسین خدایی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

28مهر
سید داوود! تو که در موقع دعا نمی‌خوابیدی، چرا اکنون خوابیده‌ای؟
مادر، هر وقت تو را در خواب می‌دیدم، با حضرت زهرا می‌دیدم

سید داوود! تو که در موقع دعا نمی‌خوابیدی، چرا اکنون خوابیده‌ای؟

28مهر
گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن

ثبت دیدگاه