• امروز : یکشنبه, ۲ آذر , ۱۴۰۴
به روایت حسین شیخ‌الاسلام؛

از اولین دیدار امام خمینی با مجاهدان حزب‌الله تا دبیرکلی سید حسن نصرالله

از اولین دیدار امام خمینی با مجاهدان حزب‌الله تا دبیرکلی سید حسن نصرالله

قبل از سید عباس موسوی ابوحسن رعد [دبیرکل] بود. حاج حسین خلیل، سید حسن نصرالله، ابوهشام، سید ابراهیم امین این‌ها یک تیمی بودند که از داخل اَمَل [انشعاب کردند و] به عنوان حزب‌الله به تهران آمدند. ما با این‌ها جلسه گذاشتیم. خیلی این جلسات برای من آموزنده بود. یعنی از این بچه‌های لبنانی‌ درس سیاست […]

قبل از سید عباس موسوی ابوحسن رعد [دبیرکل] بود. حاج حسین خلیل، سید حسن نصرالله، ابوهشام، سید ابراهیم امین این‌ها یک تیمی بودند که از داخل اَمَل [انشعاب کردند و] به عنوان حزب‌الله به تهران آمدند. ما با این‌ها جلسه گذاشتیم. خیلی این جلسات برای من آموزنده بود. یعنی از این بچه‌های لبنانی‌ درس سیاست خارجه گرفتم … این‌ها می‌خواستند خدمت حضرت امام بروند. آقای ترک‌آبادی هم مترجم شد. [بچه‌های حزب‌الله] خودشان، عقایدشان و اصول‌شان را خدمت حضرت امام ارائه کردند. حضرت امام در اموال بیت‌المال خیلی حساسیت به خرج می‌داد؛ ما برای برای سیاست خارجه غیر‌رسمی‌مان هر چه از ایشان پول درخواست می‌کردیم خیلی سخت موافقت می‌کرد ولی برای حزب‌الله – که آن موقع اسمش هم حزب‌الله نبود – خیلی امام دست و دل‌باز برخورد کرد. وقتی [ایشان] این برخورد را کرد ما فهیمدیم که باید روی این‌ها سرمایه‌گذاری کرد. توضیحی هم که آن‌ها برای حضرت امام دادند توضیح ضداسرائیلی و مقاومتی بود. ما در کمک کردن به حزب‌الله از دیدگاه حضرت امام هیچ محدودیتی نداشتیم علی‌الخصوص که جنبه ضداسرائیلی این‌ها در آن ملاقات خیلی برجسته بود. بعداً هم این‌ها [حزب‌الله] آمدند فرمایشات حضرت امام در رابطه با لبنان و فلسطین را به عنوان یک منشور در آوردند که هدفش را آزادی فلسطین و قدس گذاشته است.

منبع: خاطرات حسین شیخ‌الاسلام، گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی

سیدعباس آدم عجیبی بود، اگر عشق و عرفان و دلدادگی و توان روحی او نبود، حزب‌الله پا نمی‌گرفت. او شجاع و اهل خطر بود. یک روز به همراه سیدعباس به روستای میدو رفتم. حزب‌الله از آنجا در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی دفاع می‌کرد. وقتی وارد این روستا شدیم، من به خودم لرزیدم. اسرائیل تک تک خانه‌ها را با توپخانه زده بود. آن وقت 20 جوان 12 تا 20 ساله از این روستا دفاع می‌کردند.
سید عباس برای آن‌ها نان، غذا و کنسرو آورده بود و هم‌زمان تیربار اسرائیل بالای سرِ ما بود. شب که برگشتیم، مقر حزب‌الله را در مسیر بیروت ـ دمشق زدند و کل ساختمان ویران شد. اسرائیل فکر می‌کرد سیدعباس موسوی به مقر آمده است. وقتی با سیدعباس به شهر صور و خانه‌ او می‌رفتیم، آنجا هم احتمال خطر بود.
آقای مروی کاردار سفارت ما در دمشق بود و همسر سید عباس موسوی دختر عمویش می‌شد. در مسیر که با سید عباس موسوی می‌رفتم، از همسر سید عباس پرسیدم نمی‌ترسید به جبهه روید و شهید شوید؟ خانم گفت: «من از خدا خواسته‌ام که اگر قرار باشد سید عباس شهید شود، با هم شهید شویم و همین طور هم شد.» در روزی که ماشین سید عباس مورد اصابت موشک قرار گرفت، جالب اینجاست که هم راننده و هم محافظ توانستند خودشان را نجات بدهند، ولی سید عباس و زنش و پسرشان که معلول بود و اگر می‌ماند برای بازمانده‌ها دردسر می‌شد، شهید شدند…
موقعی که سید عباس موسوی شهید شد و خبر شهادتش به ایران رسید، از طرف آقا دستور آمد که هیئتی برود تا ببینند چه کار می‌شود کرد. این هیئت به سرپرستی حضرت آقای جنتی رفت و من هم در خدمت‌شان بودم. همه داشتیم فکر می‌کردیم که بعد از سید عباس چه باید کرد؟ در پرواز به این نتیجه رسیدیم که بهترین جایگزین برای ایشان آقا سیدحسن هستند. تقریباً برای هر موضوعی در لبنان، اکثراً آقای جنتی نماینده‌ رهبری می‌شدند. هم به خاطر اینکه ما‌ها بهتر با همدیگر کار می‌کردیم، هم با کار آشنا شده بود و هم روحیه‌اش، روحیه‌ انقلابی و سختی است؛ به‌ویژه درگیری‌های امل و حزب‌الله بسیار موضع سختی بود و ما نیاز داشتیم که یک فقیه ما را هدایت کند، چون خون شیعه بود که ریخته می‌شد…
در این سفر هم حضرت آقا ایشان را نماینده کردند. خلاصه به فرودگاه دمشق رسیدیم، ماشین‌ها هم آماده بودند که ما مستقیم برویم و به تشییع جنازه برسیم. در آنجا خدا رحمت کند، آقای شیخ شمس‌الدین در تشییع جنازه یک‌طرف بود، آقای سید فضل‌الله یک طرف بودند. با آنها در همان‌جا مشورت کردیم. جنازه اول در بیروت تشییع شد و بعد در جبشید یا بعلبک تشییع کردیم. در منزل شیخ صبحی جلسه‌ی شورا تشکیل شد…
سنّ شیخ صبحی از همه بیشتر بود و از طرفی ممکن بود خود ایشان مشکل بیافریند که مشکل هم آفرید که ان‌شاءالله خدا هدایتش کند و عاقبت به‌خیر شود. جلسه تشکیل شد و شورا به اتفاق آقای سید حسن نصرالله را انتخاب کرد. فردا قبل از اینکه سیدعباس را به خاک بسپاریم، در مراسم آقای سیدحسن نصرالله به عنوان دبیرکل حزب‌الله سخنرانی کرد و بسیار هم قوی سخنرانی کرد. مراسم بسیار خاصی بود و همه ما هم حالت دیگری داشتیم و خدا لطف کرد که این وقفه نیفتاد. این را هم من از حضرت امام درس گرفته بودم که وقتی مسئولی شهید می‌شد، قبل از اینکه او را به خاک بسپارند، جانشین او را تعیین کرده بود.
منبع: کتاب «تاریخ شفاهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=7145
  • نویسنده : حسین شیخ‌الاسلام
  • منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
  • بدون دیدگاه

بیشتر بخوانید

08مهر
بشارت ادامه ی راه امام موسی صدر به شهید سیدحسن نصرالله
من و آن شیخ، دنبال قاتل رفتیم و در دم در، او را دستگیر کردیم

بشارت ادامه ی راه امام موسی صدر به شهید سیدحسن نصرالله

08مهر
تلنگری که برای همه ما از آب گوارا، حیاتی تره
هرکس هنگام یاری رهبرش در خواب باشه، زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشه...

تلنگری که برای همه ما از آب گوارا، حیاتی تره

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.