• امروز : دوشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۳
اگر بچه محل ها چیزی به ایشان نمی گفتند، آقا مصطفی رد می شدند و می رفتند

نهی از منکر به شیوه ی شهید مصطفی صدرزاده

  • کد خبر : 5560
نهی از منکر به شیوه ی شهید مصطفی صدرزاده

یک روز آقا مصطفی داشتند رد می شدند که به هیئت بروند. کاری هم به کسی نداشته . یعنی اگر بچه محل ها چیزی به ایشان نمی گفتند، آقا مصطفی رد می شدند و می رفتند. یکی از این بچه محل ها برمی گردد و می گوید آقا مصطفی! آقا مصطفی! این مشروب ها را […]

یک روز آقا مصطفی داشتند رد می شدند که به هیئت بروند. کاری هم به کسی نداشته . یعنی اگر بچه محل ها چیزی به ایشان نمی گفتند، آقا مصطفی رد می شدند و می رفتند.

یکی از این بچه محل ها برمی گردد و می گوید آقا مصطفی! آقا مصطفی!
این مشروب ها را می بینی؟ ما می خواهیم این ها را به عشق شما بخوریم… بچه هایی که حضور داشتند تعریف کردند و می گفتند که آقا مصطفی یک دفعه ایستادند و کنارشان رفتند و گفتند که بچه ها این ها را نخورید! بلند شوید و همراه من به هیئت بیایید. بعد می گفتند که همه ی ما با هم زدیم به زیر خنده. از همدیگر میپرسیدیم آقا مصطفی چی میگه ؟ ما اومدیم اینجا عشق و حال بکنیم. هیئت کیلو چنده؟

یکی از بچه ها برگشت و گفت : آقا مصطفی! ما امشب می خواهیم این ها را بخوریم . هیچ کاری هم نمی توانی بکنی. نه می توانی بیایی با ما درگیر بشوی چون تنهایی ، نه می توانی به رفیق هایت زنگ بزنی چون تا آن ها بیایند ، ما این ها را خوردیم .

یک دفعه دیدیم که آقا مصطفی اطراف خود را نگاه کرد و یک آجر برداشت و زارت به سرش کوبید. دیدیم از سرش دارد خون می پاشد. ما از ترس ، دست و پایمان شل شد . گفتیم : خدایا! حالا چه کار کنیم؟ مصطفی را برداشتیم و در پارک بردیم و سرش را شستیم و سریع یک دستمال کاغذی به سرشان زدیم و سرشان را خشک کردیم . ما از خون روی سرش ترسیدیم و همه ی مشروب ها را زیر پای خودمان له کردیم و ترکوندیم که بهشون ثابت کنیم که به خدا نمی خوریم .

متن وصیت نامه شهید سید مصطفی صدر زاده

آقا مصطفی یک دفعه برگشت و گفت : بچه ها! شما که امشب مشروبتان را نخوردید و من نگذاشتم که بخورید. پاشید بیایید هیئت برویم. و ما با خودمان گفتیم خدایا این آدم کیه؟ به خاطر اینکه ما شروب را نخوریم زد سر خودش را شکوند. بعد که برداشتیم بردیم و سرش را شستیم برگشته میگه حالا که نخوردید بیاید به هیئت برویم.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5560
  • نویسنده : مجید (بچه محل شهید)
  • منبع : مستند آقا مصطفی (روایت زندگی شهید مصطفی صدرزاده)

خاطرات مشابه

03دی
فقط برو به مجید بگو که حواسم بهت هست
یک بار که با مشکلی شخصی و بزرگ دست‌وپنجه نرم می‌کردم

فقط برو به مجید بگو که حواسم بهت هست

20مهر
همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….
تا سیب نرسه از درخت نمیافته...

همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….

20مهر
مصطفی با بخیه‌های کشیده نشده و در حال خونریزی می‌جنگید
او نمونه والا و الگویی کامل از یک فرمانده میدانی بود

مصطفی با بخیه‌های کشیده نشده و در حال خونریزی می‌جنگید

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!