• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
ماجرای یک بگومگو بین شهید حاج رسول و شهید سید محمد

من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

  • کد خبر : 5103
من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

فکر میکنم شهید حاج رسول فیروزبخت در آن زمانی که به گردان تخریب آمد یا پاسدار وظیفه بود و یا خدمتش تمام شده بود و بعنوان بسیجی آمده بود . بچه های گردان به ما خیلی توجه و ابراز محبت می کردند . من هم خدمت تک تک این بزرگواران از جمله ، آقا رسول […]

فکر میکنم شهید حاج رسول فیروزبخت در آن زمانی که به گردان تخریب آمد یا پاسدار وظیفه بود و یا خدمتش تمام شده بود و بعنوان بسیجی آمده بود . بچه های گردان به ما خیلی توجه و ابراز محبت می کردند . من هم خدمت تک تک این بزرگواران از جمله ، آقا رسول ، ارادت داشتم و دوستشان داشتم و این یک حس دو طرفه بود . برخی از رفقای مجموعه ی گردان تخریب ، در صحنه ی کار زار و جنگ و جهاد و… ، به بهترین نحو کار می کردند اما زمانی که اوقات فراغت و تفرحشان بود تفریح می کردند .
بعد از شهادت حاج عبدالله آن الفت و آن فضای حاکم بر گردان کمرنگ تر شد . البته نمیدانم تحت تاثیر چه عواملی بود که آن فضای قبل حاکم نبود . بالاخره شرایطی ایجاد شد که موجب رنجش خاطر بچه های قدیمی فراهم شد و همین موضوع هم باعث شد خیلی از بچه ها از گردان رخت بربستند . شهید حاج رسول فیروزبخت ، اسمش پرویز بود . قصه نام گذاری اش هم به مسائل خانوده اش برمی گردد اما دوست داشت بچه ها حاجرسول صدایش بزنند . میگفت به من بگویید : حاج رسول . در عالم شوخی دوست داشت بیشتر مورد توجه قرار بگیرد . البته باید این را هم عرض کنم که حاج رسوال اصلا منیّت نداشت . عشق می کرد و خوشش می آمد که حاج رسول صدایش بزنند .
بعضی بچه ها مثل حاج رسول فیروزبخت روحیه ی شاد و شوخ داشتند و به اقتضاء روحیه شان کار هایی را در گردان انجام میدادند . شهید حاج سید محمد زینال حسینی از موضوعاتی به این صورت ، ظاهرا خیلی خرسند نبودند . میگفتند برخی از چیزها لهو و لعب است . یا مثلا میگفتند این رفتارها ناشایست و ناموزون است . بالاخره در آن زمان هر کس برداشت خودش را داشت . در این بحث ها حرف و حدیثی مطرح شده بود که باعث رنجش خاطر آقا رسول شده بود . البته من در این مقطع ، در گردان تخریب نبودم . البته بعدا خبرهای بچه ها و شیطنت هایشان را میشنیدم . ما هم جزو همین طیف بچه ها بودیم . شاید من در بحث شیطنت کردن ، استاد همه ی این شر و شورها بودم . یک زمان هایی آقا سید محمد هم به من می گفت که : تو مسئولی و باید الگو باشی و… . من در جواب ایشان میگفتم که آقا سید محمد! به قرآن ما کارمان را به بهترین نحو انجام میدهیم ، شما نگران نباشید ، ما کار می کنیم و کم نمی آوریم . ولی بگذارید بچه ها بگویند و بخندند و از این فضا لذت ببرند . سعی می کنیم بچه های بدی نباشیم و کار را انجام بدهیم . شهید حاج حسید محمد انتقاداتش به من هم بود و میخواست من را متقاعد کند که ظاهر را رعایت کنم و مثلا یک چفیه هم بی اندازم . آن زمان پدرم حمام دار بود . سید محمد میگفت این چفیه ها سنبل زیبایی ها و پاکی هاست . من جواب میدادم و میگفتم که آقا سید محمد من به این مقدار نرسیدم . این چفیه ینده است ولی شاید زیبنده ی من نباشد .

قلب انسان هم مثل این سنگ ها سیاه و کدر میشود

همین موضوعات و شاید کمتر از این ، متوجه آقا رسول هم شده بود . نمی دانم دقیقا چه اتفاقی رقم خورد که رفتم و به آقا سید محمد گفتم یاکار به کجا کشیده شده است .
شهید آقا سید محمد رفت و به آقا رسول گفت که : حلالمان کن . نمیدانم حاج رسول در چه فضایی بود و به چه صورت بود که در جواب گفت : خدا حلال کند .

حالا این یعنی چه ؟ یعنی من حلال نمی کنم ، خدا حلال کند ؟ یا عبارتی عامیانه است که حاج رسول بکار برده است ؟ من نمیدانم البته میدانم حاج رسول از این خصلت ها نداشت و شخصیتش طوری نبود که نخواهد حلال بکند . آقا سید محمد هم انسان شریف و پاک باخته ای بود . علاوه بر این ، بسیار جسور و نترس بود و از نسل بچه های جنگ های نامنظم بود . بچه ی محله ی مولوی بود و در آن محیط ها رشد کرده بود بنا بر این خودش هم انسان شوخ و شرّی بود اما خب در این جا یک مسئولیتی هم داشت . مسئولیت گردان هم بعهده ی ایشان بود . علی الخصوص بعد از آن که حاج عبدالله شهید شده و حاج سید محمد فرمانده گردان شد . اما شاید من این مقدار را درک نمی کردم که حاج سید محمد جایگاهی دارد که باید توزان را حفظ کند و اگر احیاناً یک جاهایی تشری هم به کسی میزند ، قصد و غرضش تخریب شخصیت نیست . حاج سید محمد با یک نوع اعمال مدیریت کردن می خواست ، در آن فضا نظم و انضباط حاکم بشود . اما بچه هایی که از نسل قبل بودند ، این حرف ها در کتشان نمی رفت . و این باعث نوعی دلخوری بین آقا سید محمد و سایر رفقا می شد.

پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5103
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!