مهدی کریمی را من می دیدم که بچه ی خوش لباس و شیک پوش و تمیز و مرتب و خیلی خوش استیل بود . فرم اندامش خوب بود ورزشکاری و کماندویی بود. خنده رو و خوش رو بود. لبخندهای زیبای ایشان من را جذب می کرد. چهره اش جذاب بود و در عاشورای 3 به شهادت رسید.
خاطره ای که دارم از شهید مهدی کریمی را شهید حاج ناصر اربابیان برایم تعریف کرد .
ناصر اربابیان اینطور تعریف می کرد که : شهید کریمی کوه نورد بود حرکتش در کوه خیلی قدرت مندانه و سریع بود. در کار کوه نوردی خیلی تمرین می کرد. بچه ی شوخی بود. می گفت: یک جا که من در کوهنوردی رفتم مقداری مهمات پیدا کردم اگر امکان دارد با یک سری از بچه ها برویم و این مهمات را بیاوریم. شهید اربابیان جواب داده بود که خب پس برویم و مهمات را بیاوریم. خیلی برایش مهم بود.
بچه هایی مثل حاج قاسم اصغری و اربابیان با اینکه عنوان معاون اول و دوم را نداشتند اما مشخص بود که تیپ فرماندهی داشتند و در گردان به عنوان نفرات برتر و شایسته مثل وحید بهاری بودند یعنی در نبود فرمانده ها به خوبی اداره می کنند. از دید خود فرماندهان هم اینطوری بودند.
ناصر اربابیان میگفت : بچه ها را بعد از صبحگاه به خط کردیم و به دنبال کریمی حرکت کردیم. دو ساعتی در راه بودیم که دبچه ها خسته شده بودند. کوهپیمایی طولانی مدتی بود. تا اینکه کریمی گفت : رسیدیم.
شهید اربابیان نگاه کرده بود به مهمات و پرسیده بود ، خب پس مهمات کجاست ؟ . کریمی اشاره کرد به دو تا فشنگ و گفت : همین ها است. گفتم ما گردان را اینجا اوردیم برای این دو تا مهمات. کریمی گفت: شما نپرسیدی که چقدر مهمات است.
یعنی به عنوان یک کار طنز و شوخی چنین بلایی سر کل گردان آورده بود . اربابیان گفت: که شما گفته بودی یک ربع تا 45 دقیقه راه است که کریمی در جواب می گوید من که می آیم یک ربع تا 45 دقیقه می رسم. مشکل من نیست که شما نمی توانید در کوه حرکت کنید. این مدل شوخی کردن شهید کریمی بزرگ بود.