بعد از شهادت حاج عبدالله نوریان (فرمانده اول گردان تخریب) جانشین ایشون و معاون اول گردان ، شهید سید محمد زینال حسینی خیلی به هم ریخته بود . به سید محمد گفتن که تو بیا و فرماندهی گردان تخریب رو بعهده بگیر . اما سید محمد نپذیرفت و جبهه رو ول کرد و برگشت به تهران .
اومدن دنبالش و بهش گفتند برگرد بیا گردان . سید گفته بود من فرماندهی گردان رو قبول نمیکنم . بهش گفته بودن تا الآن هم که تو معاون گردان بودی و حاج عبدالله فرمانده بود ، همه ی کار به دوش خودت بود ، حالا چرا فرماندهی رو قبول نمیکنی ؟
سی جواب داده بود : تا امروز که حاج عبدالله زنده بود ، همه مسئولیت به گردن حاج عبدالله بود و من کارها رو میکردم . سخت ترین کار ها هم اگر بود انجام میدادم ولی رئیس حاج عبدالله بود . الان اگر من مسئولیت گردان رو قبول کنم ، همه ی مسئولیت به گردن منه و خودم باید تصمیم بگیرم . تا الآن اینطور بود که حاج عبدالله میگفت این کار رو بکن ، من هم میگفتم چشم و از انجام دادن کار هم اِبایی نداشتم ولی اینکه من مسئولیت مستقیم بپذیرم و خون از دماغ یکی از بچه ها بیاد ، اون خون میوفته به گردن من و من نمیتونم جواب این خون رو بدم .
شهید سید محمد زینال حسینی در اوج خدا ترسی بود . بهش میگفتن بیا فرمانده شو . گفت نه و ول کرد و رفت . ببینید وارستگی و معنویتش چه جوریه ! ولی به هر صورت اینقدر رفتن تهران و اصرار کردن و بالاخره آوردنش و بالاخره فرماندهی گردان رو قبول کرد . سید محمد مجبور شده بود که بالاخره فرماندهی و اداره ی گردان رو قبول کنه .
البته این اخلاق فقط منحصر به سید محمد نبود . بعضا بودند بچه هایی که بعد از مدتی که به جایگاهی میرسیدند ، جبهه رو رها میکردند و میرفتند یکجای دیگه به عنوان بسیجی ساده خدمت میکردند . خودشون رو هم می زدند به اون راه و می گفتند که نه ! من فقط یک بسیجی ام که بلند شدم اومدم جبهه . این کار رو میکردند که به عنوان یک نیروی ساده برن و مسئولیت فرماندهی نداشته باشند. البته فرمانده گردان ها هم خوب می فهمیدند که این کسی که خودش رو بسیجی ساده معرفی میکنه چه کاره است و اینها هم نمی تونستند خیلی زیاد مخفی بمونن .
یکیش از افرادی که رفته بود و بعنوان بسیجی ساده برگشته بود به جبهه ، مرحوم حاج امیر یشلاقی یا همون امیر یحیوی تبار یشلاقی بود . حاج امیر رفته بود توی یکی از گردان های رزمی به عنوان نیروی عادی ثبت نام کرده بود . البته مدتی بعد ، لو رفته بود و فرمانده گروهان شده بود .