زمانی که موقعیت گردان در پادگان ابوذر بود ، یادم هست که حاج عبدالله نوریان گم شد و تا سه روز کسی از ایشان خبر نداشت . یعنی هیچ کس نمی دانست که حاج عبدالله کجا رفته است . همه ی ما نگران شدیم . بعد از سه روز از حاج ابراهیم قاسمی که به عنوان راننده با ایشان به جاهای مختلف می رفتند ، شنیدیم که حاج عبدالله یک مقدار آب و غذا برداشته است و به سمت ارتفاعات بازی دراز رفته و سه روز در آن جا معتکف شده است . سه روز روزه گرفته و عبادت کرده است . ما خیلی نگران شده بودیم و همه ی گردان نگران شده بودند که حاج عبدالله کجا رفته است . ما بعد ها متوجه شدیم که ماجرا از چه قرار بوده . در جبهه هیچ یک از بچه های گردان اگر کاری انجام می داد ، هیچ جا عنوان نمیکرد . نمی گفت که من رفتم این کار را کردم . برخلاف وضعیت فعلی که اگر کسی کاری هم نکرده باشد ، می آید و یک جوری جلوه می دهد که همه بدانند این کار را کرده است .
ما بعدها فهمیدیم که سه روز رفته بود به ارتفاعات بازی دراز و نان خشک و آب با خودش برده بود و در گرما و آن شرایط سخت رفته و برای خودش عبادت کرده است .
سه روز روزه گرفته بود و بعد از سه روز برگشت .
زمانی که بنا بود مانور و خشم شبی برگزار شود ، حاج عبدالله خیلی روی این مسئله حساسیت داشت که در مانور و خشم شبی که برگزار می کنیم ، بچه ها زخمی نشوند . من فکر می کنم یکی از دلایل این حساسیت این بود که اگر اشتباه نکنم ، مدتی قبل ، ما یک مانوری برگزار کرده بودیم و یکی از بچه ها مجروح شده بود . حاج عبدالله از این اتفاق خیلی ناراحت بود و رفته بود سه روز معتکف شده و عبادت کرده بود و بعد از سه روز برگشت .