• امروز : سه شنبه, ۱۶ بهمن , ۱۴۰۳
نحوه آشنایی و ورود به گردان تخریب

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مسعود میسوری

  • کد خبر : 2325
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مسعود میسوری

امروز بیست و چهارم مرداد سال هزارو چهارصد و یک است و ما باید خاطرات سال 64 را بگوییم که خیلی زمان گذشته است. قبل از اینکه به گردان تخریب بروم با حاج قاسم اصغری دوست بودم . در شهر قدس فعلی ( قلعه حسن خان ) با ایشان بچه محل بودم. 23 تیر ماه […]

امروز بیست و چهارم مرداد سال هزارو چهارصد و یک است و ما باید خاطرات سال 64 را بگوییم که خیلی زمان گذشته است. قبل از اینکه به گردان تخریب بروم با حاج قاسم اصغری دوست بودم . در شهر قدس فعلی ( قلعه حسن خان ) با ایشان بچه محل بودم. 23 تیر ماه 64 بود که به صورت اعزام انفرادی درب منزل حاج قاسم رفتم و گفتم می خواهم به منطقه بیایم برای گردان تخریب که ایشان من را به پادگان ولیصعر (میدان سپاه عشرت آباد ) برد. تمام کارهای اعزامم را انجام داد و با همدیگر به منطقه و محوطه گردان تخریب رفتیم. این شروع کار ما با گردان تخریب بود.

در گردان که من وارد شدم حاج عبداله ، سید محمد و عبداله سمنانی بودند. که آن جا به من گفتند: حاج عبداله فرمانده گردان است ، سید محمد زینالی معاون اول گردان است و عبداله سمنانی معاون دوم گردان است. این سه نفر نشستند که من پیش آنها رفتم و به عنوان نیروی جدید با من صحبت کردند و گفتند : چقدر می خواهی بمانی که من گفتم : آمدم تا وقتی زنده باشم در این جا بمانم بمانم. گفتند خوب است. چون در این جا کار تخصصی یاد می دهیم. فقط سه ماه طول می کشد که کار را یاد بگیرید. بعضی ها سه ما می ماند و می روند . یعنی مقداری از کار را که یاد گرفتند می روند. آنهایی که می مانند می توانیم روی انها سرمایه گذاری و برنامه ریزی کنیم. که در مورد من همین طور هم شد. این نقطه شروع بود.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2325
  • نویسنده : حاج مسعود میسوری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

24دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

21دی
شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

12دی
تو ازدواج کن! شغلت پای من…
اسخ داد: "دارم مکه می‌روم. خلاصه، حلالمان کن."

تو ازدواج کن! شغلت پای من…

ثبت دیدگاه