ما فهمیدیم که در جنگ باید متحد باشیم. مخصوصاً اینکه در زمان بنی صدر بین سپاه و ارتش اختلاف انداخته بودند. در زمان جنگ، ارتش، سازمان نظام یافته و امکانات تسلیحاتی بیشتری از ما داشت. اوایل جنگ سپاه سازمان خاصی نداشت و تعدادی نیرو از شهرهای مختلف دور هم جمع شده بودیم، حتی آشپزخانه و تدارکات نداشتیم. سپاه آمد تا اوایل سال ۶۰ این خلأها را پر کرد و لشکرهایی را تشکیل داد. مثلاً خوزستان، تهران، تبریز، هر کدام یک لشکر تشکیل دادند، که بعداً نامگذاری شدند و سازمان پیدا کردند. غذا و آذوقه هم با کمکهای مردمی تامین میشد.
بعد از سال ۶۰ سپاه سازمانهای خوبی پیدا کرد. و هماهنگیهای خوبی با ارتش داشتیم و دوستیها رفاقتها بر اساس فرمان امام بین سپاه و ارتش برقرار شد.
سازمان رزم خوبی پیدا کردیم، مقداری ادوات و سلاح از دشمن به غنیمت گرفتیم. یک عملیات به اسم طریق القدس در همین دشت آزادگان اتفاق افتاد که اولین عملیاتی بود که بین سپاه و ارتش مشترک بود. که هویزه، سوسنگرد و بستان آزاد شدند و تا حدودی عراق را به مرز رساندیم. البته این را هم عرض کنم که عراق در سال ۵۹ در دروازههای اندیمشک بود، گلولههای کلاشینکف عراقی دقیقاً در ایستگاه راه آهن اندیمشک شلیک میشد. و خب عراق ترسید و دقیقاً رفت پشت سد کرخه ماند و با اندیمشک ۲7 تا 30 کیلومتر فاصله پیدا کرد.
بعد از آن عملیات فتح المبین طراحی شد، که با هماهنگی و اتحاد کامل سپاه و ارتش و بسیج بود و جهاد سازندگی هم آمد وارد میدان شد. تعدادی نیرو از جهاد آمدند و سنگرسازان بی سنگر را تشکیل دادند. به لطف پروردگار سرزمینی را از دشمن پس گرفتیم که اگر حساب کنید از پل کرخه تا نقطه صفر مرزی، موسیان و دهلران چیزی حدود ۱۷۰ تا ۱۸۰ کیلومتر، و از دهلران تا تنگه چذابه هم چیزی حدود ۱۷۰ تا ۱۸۰ کیلومتر بصورت طول و عرض این منطقه بود.که توانستیم با حداقل تلفات این سرزمین را آزاد کنیم.
در این عملیات، یک سری از نیروها از ارتفاعات صعب العبور مهران، و یک سری دیگر از دشت آزادگان آمدند، از شوش و بستان و سوسنگرد آمدند و دشمن را احاطه کردند. به این ترتیب توانستند کلی از آنها اسیر بگیرند و دشمن را تا مرز عقب راندند. بهعلاوه تعداد زیادی توپ و تانک و ادوات و خمپاره و ماشین و امکانات به دست ما افتاد، و سلاحهای انفرادی زیادی که چون به لحاظ سازمانی، این سلاحها به درد ارتش نمیخورد، در سپاه به کارگیری شد.
ما توانستیم در این عملیات چیزی حدود ۱۰ یا ۱۵ هزار عراقی اسیر کنیم. بعد از این عملیات تجربه و روحیه بچهها بالا رفت و خدا کمک کرد، سپاه تجهیز شد. تانکها را به لشکر ۲۵کربلا، لشکر ۲۷ حضرت رسول و بخشی هم به لشکر نجف و امام حسین (ع) دادند و اینها لشکر زرهی سپاه شدند.
بعد از آن، عملیات بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر طرحریزی شد. یعنی در اوایل سال ۶۰ ما سه تا عملیات بزرگ داشتیم. یکی طریق القدس در دشت آزادگان، دومی فتح المبین بود، از پل کرخه تا دهلران و موسیان و دشت عباس بود. و سومین عملیات، عملیات بیت المقدس بود که برای آزادسازی خرمشهر انجام شد.
خب این هماهنگی و وحدت یک روحیه فوق العادهای به بچهها داده بود، و آن ذهنیتی که میگفتند ارتش طاغوتی است عوض شد، و دیدند که ارتشیها از بچههای همین سرزمین و مملکت هستند. و هر آن چیزی که دشمن بافت پنبه شد وحدت و رفاقت ایجاد شد. تجربة تاکتیکی و رزمی ارتش، با روحیه شجاعت بسیج و سپاه ادغام شد و عملیات بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر طرحریزی شد.
به لطف پروردگار عملیات خرمشهر هم با موفقیت کامل انجام شد. در این عملیات هم بالای ۱۷یا ۱۸ هزار نفر از عراقیها اسیر شدند و کلی از امکانات عراقیها غنیمت گرفته شد. که باز همین امکانات در سازمان سپاه به کارگیری شد و سپاه شد یک نیروی توانمند و بسیار قدرتمند و منظم در قالب یک سری لشکرهای کلاسیک.
در این مرحله بچهها تجربه و امکانات داشتند. و با اینکه تحریم بودیم توانستیم امکاناتی تهیه کنیم و توانستیم در مقابل دشمن بایستیم.
همزمان بچهها، در شمال غرب مثل سرپل ذهاب و قصرشیرین که عراق آمده بود، توانستند با همکاری هوانیروز- که یاد شهید شیرودی و امثال او بخیر که در جبهههای میانه درخشیدند- دشمن را عقب برانند. به جز قسمت های کوچکی مانند ارتفاعات پاوه که فعلا ضرورت نداشت.
در پایان سال ۶۰ علاوه بر اینکه سرزمینهای اشغالی ما آزاد شد، توانستیم کلی غنائم بگیریم و سازمانمان مرتب و تکمیل شد، و توانستیم یک ارتش منظم ایجاد کنیم. نزدیک به ۳۵ هزار عراقی اسیر کنیم، که تا آن زمان فکر کنم تعداد شهدای ما ۷ تا ۸ هزار بود و اکثر اسرایی که از ایرانیها گرفته بودند شامل ژاندارمریهای لب مرز و عشایر مرز نشین بودند که غافلگیر شده بودند.
این نکته را من همیشه به بچهها عرض میکنم، که هرجا وحدت داشتیم و با هم بودیم و منیت نداشتیم توانستیم پیروزیهای بزرگی کسب کنیم. یک جاهایی اشتباه کردیم و در این وحدت فاصله انداختیم. به نظر شخصی من، ما یک اشتباه استراتژیک انجام دادیم و عملیاتهای پراکندهای را انجام دادیم. اولین عملیاتی که سپاه وارد عمل شد عملیات رمضان بود. که موفق نشدیم و شکست خوردیم، عملیات والفجر مقدماتی بود که متاسفانه شکست خوردیم، همچنین عملیات کربلای ۴ بود که علی رغم موفقیتهایی شکست خوردیم.