راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
احمدشاه پیشنهاد انگلیس را نپذیرفت ، رضاشاه پذیرفت
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت دوم)
توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری
جلسات سخنرانی حاج آقا تاج آبادی در گردان تخریب
پای پیاده تا منزل یار (عج)
گروه سه نفره ی شهید پیام پوررازقی و شهید محمد مرادی و من
خاطره ای از حاج قاسم اصغری که مرحوم یشلاقی تعریف میکرد
روز آخر عملیات بدر ، بعد از عقب نشینی بود که حاج عبدالله نوریان گفت برید هرچی که اونور آب مونده منهدم کنید . ما رفتیم و کارامون که تموم شد برگشتیم .شهید خیاط فیض چون گلوگه خورده بود و نمیتونست بیاد عقب پل رو منفجر کرد و خودش هم شهید شد . منم اونجا […]
سید گفت : دوبه دو یار انتخاب کنید برای حمل مجروح… هنوز حرف های آقاسید تمام نشده بود که من خودم رو کنار شهیدپیام رسوندم وگفتم “یارمن پیام” اون هم با خنده قبول کرد. یه مسیر شاید ۳۰۰ متری رو میبایستی همدیگر رو قلمدوش میکردیم وسرازیری میرفتیم وسربالایی برمیگشتیم.. مسیر شیب دار هم بود و رفت اومد واقعا سخت بود..