ما فکر میکردیم تو از بچه های منافق هستی
از تظاهرات مقابل کاخ سفید تا شهادت در دهلاویه
نامه امام به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا
یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید
سرنوشت مردی که یقه ی پیراهن بسیجی اش را برش زده بود
تقابل اسطوره ها و شرّ و شیطون های گردان تخریب به روایت حاج مسعود میسوری
احترامی که شهید داوود ابراهیمی به پدر و مادر میگذاشت
تاریخ نقش آفرینی روحانیت در تحولات ملی
در اواخر جنگ، عراق توانسته بود بخشی از مناطق اشغالی از جمله شلمچه را بازپس بگیرد. دشمن، برای کسب امتیاز در قبال پذیرش قطعنامه توسط ایران، فشار زیادی وارد کرده بود. ما در منطقهای نزدیک به نهر خیّن مستقر بودیم. جایی که فاصله ما با نیروهای عراقی، حداکثر ۱۰۰ متر بود. جاده اهواز–خرمشهر (که امروزه […]
بسمالله الرحمن الرحیم بنده عباس عرب، متولد سال ۱۳۴۳ در شهرستان محلات، هستم. در سال ۱۳۶۱، بهعنوان تخریبچی وارد خدمت شدم و آموزشهای تخصصی تخریب را در لشکر دیدم. تا پایان سال ۱۳۶۲، در رده تخریب ساده فعالیت داشتم. سپس، بهعنوان مربی تخریب در واحد آموزش مشغول شدم. در سال ۱۳۶۴، دوباره به گردان تخریب […]
اول خودش آمد و گفت: حسین خیلی دلم گرفته می خوام برام روضه بخونی. شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشم. گفتم: تقی برو شب عملیات خیلی کار دارم. رفت و باز برگشت. این بار شهید یعقوبی رو آورده بود واسطه. اصرار که فقط چند دقیقه. سه تایی رفتیم نشستیم پشت سنگر؛گفتم: چه روضه […]