شاهرخِ کوکاکولا چطور حر انقلاب شد؟
مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد
شهید حافظ خدایاری ، شهید دیگری که از ایشان هم کمتر یاد می شود
اینجوری جذب پایگاه بسیج کهنز شدیم
شهدای هفت تن آل صفا به روایت روحانی گردان تخریب
مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم
عملیات والفجر یک به روایت حاج مهدی قدیمی
فقط میخواهیم ملتها زیر سلطه دشمنان و زیر سلطه ظالمان نباشند
غلامحسین رضایی، یکی از شهدای گردان تخریب، شخصیتی برجسته و پرانرژی بود. او یک برادر دیگر نیز داشت؛ یکی از برادران در واحد اطلاعات خدمت میکرد و دیگری، یعنی خود غلامحسین، در واحد تخریب فعالیت داشت. غلامحسین، همانطور که گفته شد، از افرادی بود که بسیار پرجنبوجوش و بانشاط بود. او نهتنها خود روحیهای قوی […]
بعد از پذیرش قطعنامه ، فرماندهان خط با فرمانده های خطی عراق ارتباط گرفته بودند ، چون جنگ نبود . بچه های خط خودمان با مسئول خط عراقی ها صحبت می کردند . بعضی از آنها می دانستند جنازه های نیروهایشان کجاست و ما هم می دانستیم و می گفتیم فلان جا جنازه بچه های […]
ما در بیمارستان امام رضا در مشهد بودیم . ما سیزدهم و چهاردهم فروردین مجروح شدیم در سال 1368 که شیمیایی شدم . دو ماه در بیمارستان بودم تا تاول هایم خوب شد. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که بدنم دوباره تاول زده است اما به صورت ریزتر و جرئی بودند […]
وقتی قطع نامه اعلام شد حاج آقای تاج آبادی صحبت کرد که آرام باشید،اتفاقی نیفتاده،امام تصمیم گرفته است و شرایط کشور است. آن موقع ما دید سیاسی نداشتیم. مثل بچه ها رفتار می کردیم و می گفتیم ما می خواهیم بجنگیم. بچه سن بودم و عقلم نمی رسید. من هم با ناراحتی به تهران آمدم. […]