من همه ی موانع شهادتم را برطرف کرده ام
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم
حیوان ! یک گاردی گرفت و دندانهایش را به من نشان داد
مسئول چای گردان تخریب ، شهید اصغر رحیمی
ماموریت پاکسازی میدان مین در منطقه پنجوین
حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند
باید میرفتید جنوب لبنان را میدیدید
بچه ها گفته بودند موسی طیبی موجی ست
تقریباً آخرهای جنگ ، سال 66 بود و ما قرار بود با بچه هایی که قبلاً در منطقه بیاره ی عراق مستقر شده بودند جایگزین شویم . عراق آن جا را شیمیایی زد . مقر قبلی را زده بود و تعدادی تا از بچه ها آنجا شهید شدند . بچه ها اکثر جنازه ها را […]
ما بعد از شهادت چهارده شهید شیمیایی که قبلا عرض کردم ، در بیاره مانده بودیم تا پانزده نفر از بقیه بچه ها که به مرخصی رفته بودند از مرخصی آمدند . بچه هایی که در عملیات بودند و از قبل آن جا بودند حدود 40 روز الی 2 ماه مانده بودند داشتند به مرخصی […]
برای عملیات بیت المقدس چهار به شهر بیاره رفتیم . قبل از اینکه به سنگر برویم در مقر کاری انجام می دادیم حاج احمد بود و چند تا از بچه های دیگر. گذرمان به شهر حلبچه افتاد. دیدیم که جنازه در کوچه و خیابان ریخته است. زن و مرد همه در کوچه مرده بودند. گشتیم […]
ما در عملیات بیت المقدس چهار ، یک چادری در نزدیکی های خط ، پشت تپه زده بودیم . ما در آن چادر نبودیم اما خبری رسید و گفتند بمباران شده و همه ی بچه ها شهید شدند . ما با حاج مجید مطیعیان و هفت هشت نفر دیگر جمع شدیم و به مقر لب […]
در عملیات بیت المقدس چهار همراه به تعدادی از تخریبچی ها به ارتفاعات قمیش اعزام شدیم . ما نمی دانستیم که کجا می رویم . آن ارتفاع قَمیش هم یک ارتفاع عظیم بود. بعد از پیمایش این ارتفاعات ما را نزدیک پل آوردند . ما در یک غاری رفتیم . بی سرو صدا آنجا ماندیم […]
قبل ار عملیات بیت المقدس چهار ، یکی از بچه ها پیش من آمد و گفت : حاج آقا من یک خوابی دیدم . از بچه های وزارت کشور بود اما به صورت بسیجی آمده بود. نامش آقای ابوالفضل دهقان بود. گفت : دیشب خواب دیدم وجود مقدس اقا امام زمان به این مدرسه آمد. […]