حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند
اجازه ی جهاد برای دفاع
روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
بچه های رزمنده به تعبیر و روایت حاج مسعود میسوری
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت پنجم)
اگر آب گرم نباشد رنگ ما ميپرد و تو فكر ميكنی ترسيده ایم
يهوديان ما را به خروج شما مژده دادند و از صفات و شمايل شما براى ما گفتند
عملیات فتح یک به روایت حاج محمد صلاحی کجور
یک پیرمردی نود ساله عصا به دست را در والفجر یک دیدم . نه این که اهل خوزستان یا بستان باشد و برای دفاع از ناموسش آمده باشد . اهل زهک زابل بود . دستانش میلرزید ، و یک عینک ته استکانی بر روی چشمانش بود . سلاح هم دستش نبود . به شهید میرحسینی […]
