من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت پنجم) من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد با کدام معیار خون جوانان را نادیده میگیرید و با ملت به جنگ اعصاب برخواسته اید؟ خوابیدن و بیدار شدن شهید حاج عبدالله نوریان ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب به معلممان متلک میگویند و من وجدانم قبول نمیکند اگر خوش داری که در درجات والای بهشت با ما باشی پس محزون و اندوهگین باش در حزن و اندوه ما چادر اسطوره های گردان تخریب
از زمان آغاز جنگ در سوریه، پسرانم سیدمهدی و سیداسحاق خیلی اصرار داشتند که به سوریه بروند، اما من راضی نمیشدم؛ با توجه به اینکه همسرم به دلیل حضور در جنگ افغانستان، دچار موج گرفتگی شده بود و تا پایان عمرش درگیر عوارض ناشی از جنگ بود، این قضیه را با تمام وجود احساس کرده […]